وسواسهای فکری سیاوش
هرچند فرصت نوشتن و بررسی نظرات این روزها کمتر برایم پیش می آید اما وقتی داستانهای مختلف و جدیدی برایم تعریف میکنند، ذهن و حواسم برای بررسی و تحلیل آن مشغول میشود. سعی میکنم مسائل عمومی تر را بازگو کنم و بحثهای روانشناسی و روانپزشکی مربوط به آنها را تحلیل کنم، شاید کمی تاثیرگذارتر باشیم.
اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم مرا فریاد کن
درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن میگویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
و دستهایت با دستان من آشناست
در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگان
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال عاشقترین زندگان بوده اند
دستت را به من بده
دستهای تو با من آشناست
ای دیریافته با تو سخن میگویم
بسان ابر که با توفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با دریا
بسان پرنده که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن میگوید
زیرا که من ریشه های تو را دریافته ام
زیرا که صدای من با صدای تو آشناست
شاملو
یکی از اقوام من مدتی پس از بازگشت از حج و انجام اعمال به وسواس مبتلا شد و دچار اصطلاحا آب و آب کشی شد. شنیدن داستان افرادی که به این بیماری مبتلا میشوند داستان سخت و ناراحت کننده ای است. آدمها پس از شناسایی به پزشک مراجعه میکنند و با مصرف دارو از شدت عمل آنها کاسته میشود. اگر اراده داشته باشند،اگر اهل مطالعه باشند می توانند خود را درمان کنند و به روند درمان خود کمک کنند. این بیماری چیزی غیر از اوتیسم یا اسکیزوفرنی است….
اما نوع رایج دیگری از وسواسها که برای هرکسی ممکن است رخ دهد، وسواسهای فکری است.
راه حلهای مختلفی برای درمان ارائه شده است اما هنوز این مسائل وجود دارد و ممکن است در زندگی هرکسی در هر زمانی رخ دهد.
اروین دیوید یالوم با دیدگاه روانپزشکی و روانشناسی در کتاب وقتی نیچه گریست سعی میکند به وسواس فکری بپردازد.
داستان سیاوش یکی از مدلهای وسواس فکری است.
سیاوش پسری خوش چهره و با موقعیت های جذاب شخصیتی و اجتماعی است و این شرایط باعث شده است که مورد توجه افراد مختلف قرار گیرد.
سیاوش در اوایل جوانی با دختری وارد ارتباط میشود و میخواهد این ارتباط پس از شناخت به ازدواج ختم شود.
سیاوش عقیده داشت که رابطه فیزیکی و جنسی میتواند رابطه سالم و پاک آنها را خدشه دار کند و با این که موقعیت های مختلفی برایش پیش آمده بود، از انجام این کار خودداری کرده بود.
پس از چهار سال ارتباط، دختر به بهانه تجاوز از پسر شکایت میکند و از او میخواهد که با او ازدواج کند.
سیاوش در این مدت به بهانه مختلف و بیشتر به دلیل بیماری پدر دختر پولهای زیادی را به حساب دختر واریز کرده است. پس از شکایت دختر، سیاوش اعاده حیثیت میکند و پس از بررسی های قانونی، دختر گناهکار شناخته میشود و سیاوش مقداری از پولهایی که به دختر داده بود پس میگیرد.
از این اتفاق چهار سالی گذشته است. سن سیاوش به حدی رسیده است که در خود نیاز به ارتباط را احساس میکند ولی به دلیل اتفاقهایی که برایش رخ داده است، همه ارتباطهای اولیه که شکل میگیرد بلافاصله قطع میشود و او را به کنج عزلت خود میبرد.
این اتفاق برای مهران در داستان هزار راه نرفته و داستان شهاب در داستان سمان هم به نحو دیگری رخ میدهد.
این وسواس فکری چیست و راهکار درمانش را چگونه میتوان فهمید؟
راجع به به این موضوع بیشتر خواهیم نوشت.