سفر به سرزمین ناشناخته ها
چند سال پیش مسابقه ای برگزار شد تحت عنوان داستان-تهران
میخواستم در مسابقه شرکت کنم و محکی بخورم. وقتی شروع به نوشتن کردم، از چند وجهی نوشتن و غیر خطی نوشتن لذت میبردم.
خواننده ها مجبور بودند چند بار متن را بخوانند. وقتی نکاتی را به آنها توضیح میدادم تازه متن برای آنها مفهوم میشد.
دوستی چندباری متن مرا خواند و ویرایش کرد. متن برای مسابقه رفت اما رتبه نیاورد. کمی احساس سرخوردگی کردم ولی وبلاگ نویسی را رها نکردم. دوستان نکات قابل تاملی در مورد متن به من گوشزد میکردند که بسیار مفید بود. چند وقتی است فصل جدیدی از نوشتن را برای خود آغاز کرده ام.
امروز فصل چهارم داستان بلند سمان و عینک شکسته اش را شروع کردم.
کتاب در تقدیر از آهستگی در حال ویرایش و اصلاح است.
و روزهایی که فرصت خواندن و مطالعه دارم، انگار در ساعتهای عمر من حساب نمیشود…
اتفاقهایی در اطراف من رخ میدهد که بیشتر شبیه داستان ها هستند. یک نفر باید آن ها را روایت کند.
انگار خود را برای سفر به سرزمین ناشناخته ها آماده میکنیم.