گاهی خندیدن تنها راه زنده ماندن است
روی برگه هایی که دیگر از نا و نفس افتاده اند، سیاهه هایی شکل گرفته اند که به زمانهای دور برمیگردد.
وقتهایی که قلم حس و حال داشت و بین آدمها پل بود نه دیوار -به قولی تعداد دیوارها در این شهر از تعداد پل ها بیشتره-
در میان انبوه برگه ها و سیاهه هایی که نگارنده مشخص و معلوم الحالی ندارند؛ تنها رقص کلام روی کاغذ مانده بود و شکستهایی که در اقصی نقاط آن شکل گرفته بود!
“گاهی خندیدن تنها راه زنده ماندن است
هنگامی که مکاره دهر ناخنهایش را تا عمق شاهرگت فرو میکند،
در بحبوحه درد غلت میزنی
تنها راه فرار، از درون خندیدن است
گاهی باید عار و فارغ از همه دردها خندید
چاره چیست؟
چاره ای نیست!
به نظرم اکثر اوقات زندگی جز رنج نیست”
شاعر: ش-علیزاده
گاهی محمد رضا متنهایی که میخواندیم را جواب میداد. ولی آنقدر خسته و شلوغ تر از این ها بود که دیگر پرتراوشی ها برایش جذابیت نداشته باشد. شاید اگر میشنید که کسی گفته است، زندگی به نظرم اکثر اوقات جز رنج نیست. میگفت آری میدانم که لحظات سختی بر تو گذشته است. همه اتفاقهای سخت و ناگوارت را میدانم. از چیزهایی که خودت نمیدانی هم مطلعم. اما زندگی چیزی جز حرکت نیست. زندگی تلاش و کوششی است. در تمام لحظات این امید بود که تو را نگه داشت. از رنجها باید فرصت ساخت.
شاید اگر مقدمه کتاب شازده کوچولو را میخواندیم میفهمیدیم که همیشه باید به نیمه دوم نگاه کرد.
نیمه دوم کجاست؟ گاهی خندیدن تنها راه زنده ماندن نیست.
تنها راه زنده ماندن امید است. باید امید داشت. باید به توانایی ها، به حسها، به مهرها باور داشت!
#hamiann
#haminanlife
1 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
[…] شود، امیدت را از دست خواهی داد و همان میشود که میگویی گاهی خنده تنها راه زنده ماندن است و در یک دور باطل به سر میبری. من در فضای دانشگاهی و […]