

ساعتی که زنگ زده دیگه زنگ نمیزنه
ساعتی که زنگ زده دیگه زنگ نمیزنه چون زنگاشو زده!
داش حبیب: چرا نیومدی در دکون؟
مجید: امروز جمعس تعطیلیه !!!
داش حبیب: امروز دوشنبس ، خیلی داریم تا جمعه
مجید: نخیییییییر ، تو اون تقویمه که آقام اونسال عید خودش با دست خودش بهم عیدی داد امروز جمعس
داش حبیب: اون تقویم باطلست
مجید: واسه من جمعه جمعه آقامه شنبه شنبه آقامه ، خواه مرده خواه زنده ، جخ تقلید مرده جایزه ، آقا میگه بالا منبر.
پسرک هراسان به دکان کرایه چی ظروفچی می آید وحبیب ظروفچی (جمشید مشایخی) را خبر میکند که بیا سر مجید (بهروز وثوقی) موقع جوبگردی زیر پل گیر کرده. حبیب به سرعت دنبال پسرک رفته و مجید را که سر بزرگش زیر پل گیر کرده نجات داده به خانه میبرد. لجنها را از دست و سر برادر ناتنی اش شسته و او را به اتاقش میبرد و چراغ والور را روشن میکند در همان حال نگاهی به چیزهایی که مجید به دیوارها میخ کرده و روی تاقچه ها چیده می اندازد و با لبخند به مجید میگوید : آخرش به خاطر این خنزر پنزرا خودت رو مریض میکنی! حبیب به اتاق خودشان میرود و مجید در اتاقش که کم کم گرم شده تنهاستو بلند بلند با خودش حرف میزند.
مجید: هه هه هه هه پنزر خنزر هه هه هه توپ داغونم نمیکنه ! چش شیطون کر توپ توپم ! این مال و منال مفتی همچی هلو برو تو گلو گیر نیومد حاصل یه عمر جوبگردیه ! آقامون ظروفچی بود خودمون شدیم جوبچی, جوبچی ! آقا مجید ظروفچیه جوبچی ! هه هه هه هه میخ زنگزده , زنجیر زنگزده, تارزان زنگزده, ساعت زنگزده! حواستو ضرب کن جمع کن ضرب کن جمع کن! ساعت زنگزده دیگه زنگ نمیزنه چون زنگاشو زده!
داداش حبیب ما داداشیم از یه خمیریم اما تنورمون علی حده است تنور شما عقدی بود مال ما تیغه ای صیغه ای کله شما شد عینهو نون تافتون گرد و تلمبه قلمبه کله ما شد عینهو نون سنگک هه هه هه هه خوب شد که بربری نشدیم!
آقا مجید ! تافتونیا اونطرفیا اونوریا همونا که بعد چله آقات تو رو انداختن تو این اتاق یه دری همه ثروتم ضبط میکنن! داداش حبیبم یه نفره تو اونا غربتیا یه لشکرن جخ سر داداش حبیبم مث سر اونا تافتونیه نه سنگکی ! با اونا تنیه با من ناتنی ! با اونا تنیه با من ناتنیه ! با اونا تنیه با من ناتنیه ! با اونا تنیه تن تن تنی نا تن تنی تن تن تنی نا تن تنی…….
آقا مجید اگه غربتیا برگشتن گفتن جوبچی لجن جمع کنه بگو : دامادتون که دواتچیه لیقه دوات جمع میکنه به هر چی نه بدتره آدم دروغگوووووووووووو دشمن خداست ……..
وای که چقدر دشمن داری خدا ! دوستاتم که مائیم یه مشت عاجز علیل ناقص عقل که در حقشون دشمنی کردی!!
مجید ظروفچی اینرا که میگوید دست خود را چندین بار گاز میگیرد!
همه عمر دیر رسیدیم
شعری از حافظ
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
از بس که دست میگزم و آه میکشم
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که میسرود
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش
کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو
بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش
خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد
بگذر ز عهد سست و سخنهای سخت خویش
وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون
آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش
ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام
جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش
شعری از طاهره قره العین
گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو | شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو | |
از پی دیدن رخت همچو صبا فتادهام | خانه به خانه در به در کوُچه به کوچه کو به کو | |
میرود از فراق تو خون دل از دو دیدهام | دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو | |
دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت | غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو | |
ابرو و چشم و خال تو صید نموده مرغ دل | طبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خو به خو | |
مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان | رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو | |
در دل خویش «طاهره» گشت و ندید جز تو را | صفحه به صفحه لا به لا پرده به پرده تو به تو |
1 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
من میخواستم نام فیلمو بدونم ننوشتی ….
تو هیچوقت نویسنده خوبی نمیشی