گاهی میشود که از همه چیز غافل میشوم. مجالی برای تفکر نیست. نمیدانم برای چه در تلاشم و برای چه میجنگم. انگار جنب و جوش و فعالیتهای متعدد همه رشته های اندیشه را با خود به گوشه ای برده اند و خلوت گزیده اند. گاهی از خودم میپرسم که آیا واقعا! به این چنین سوالهایی که از خود میپرسم باید جواب بدهم؟ به این سوال که چرا در تلاشم و چرا زنده ام؟ گاهی به خود میگویم که زنده ام تا زندگی کنم و به همین زندگی کردن بسنده میکنم اما همچنان این سوال باقی است که چه کسی زندگی میکند و چه کسی زنده است؟! اگر فرد زندگی هم کرد آن هم طبق تعریف صحیح زندگی، خب آن گاه چه خواهد شد؟ به کجای عالم خواهیم رسید؟! گاهی آنقدر از جواب به این سوال هراسانم و گاهی آنقدر در پیچ و خم جواب به این سوال میمانم که ترجیح میدهم باز به تلاش و جنگ ادامه دهم یا کلا به گوشه ای رفته وهمه چیز را فراموش کنم.
آمده ایم که دوست داشته شویم و دوست بداریم. آمده ایم که باری برداریم و دست خلقی بگیریم.
تمام حاصل فکرم را شاید بتوان در جمله بالا خلاصه کرد اما این بدان معنا نیست که تنها به این دلیل آمده باشیم. هرکسی ممکن است تعریف و فلسفه خاص خودش را داشته باشد. ممکن است بگوییم آمده ایم که ظلم نکنیم. آمده ایم که در این مسیر برویم و هرچه را دستمان رسید دست بزنیم و هرچه را پا، پا! البته دلایل بسیار دیگری نیز هستند که هرکس که دغدغه وجود خود را دارد و با آن زندگی میکند، هم میتوان متصور باشد.
اگر بپذیریم که دوست داشته شدن یا دوست داشتن از دلایل وجودمان است، سوال سخت تری از اینکه چرا زندگی کنیم این سوال میشود که چطور دوست داشته شویم و چطور دوست بداریم؟ چطور محبت کنیم و چطور عاشق شویم؟!
یکی برای دوست داشته شدن ظاهر خود را تغییر میدهد و دیگری سعی در به دست آوردن ویژگی خاصی میکند که سمت نگاه ها را به سوی خود بکشاند. فارغ از این که هرکس چه روشی را برخواهد گزید باید به این هدف فکر کنیم که در نهایت میخواهیم پذیرفته شویم. میخواهیم بگوییم که ما هم هستیم. اما این ما هستیم را به چه و به که خواهیم گفت؟
وقتی ذهن یاری ندهد و وقتی دل دگرگون شده است، شاید باید به خودمان حق بدهیم که گاهی بشود از همه چیز غافل بشویم. فقط بجنگیم و تلاش کنیم. آنقدر غرق در زندگی شویم که دیگر به خودمان مجال سوال ندهیم. بیایید از همه چیز فارغ شویم و به این فکر کنیم که اگر آنقدر کوچک و کوچک و کوچک شویم تا به اتم، به الکترون و به کوارکهای سازنده آن برسیم و اگر آنقدر بزرگ و بزرگ و بزرگ شویم که کهکشانها و خوشه های کهکشانی و تیلیاردها سال نوری را در چند لحظه بپیماییم، باز به این فکر کنیم که قرار گرفتن در کالبدی مثل انسان و تجربه حیات به مسیر با هدفی خواهد انجامید. در این مسیر از خلق ناچیز بگذریم. دوست داشته باشیم و دست خلق بگیریم.
2 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
مگه قرار فعال نباشه؟؟
ممنون همچنین
سلام و عرض ادب خدمت شما دوست عزیز
در زمینه ای که فعالیت میکنید جزو بهترین سایت ها هستید
واقعا ممنون .خسته نباشید.