Parse error: syntax error, unexpected '<' in /home/haminanc/domains/haminan.com/public_html/wp-content/plugins/hellos/hellos.php(37) : eval()'d code on line 1
نقل است که فضیل عیاض راهزنی می کرد. مردی ده هزار درم با خود به همراه داشت،و دانست که شباهنگام راهزنان بر کاروان زنند و مال مردم ببرند.پس راه از کاروان جدا کرد،تا پول خود پنهان کند.چادری بدید؛فضیل در چادر نشسته بود،پرسید چه می خواهی؟مرد گفت پولی دارم و از شر راهزنان ندانم که با آن چه کنم؟فضیل گفت پولت را در گوشه ی چادر در خاک کن و برو…مرد چنان کرد و به کاروان بازگشت.همان شب فضیل و یارانش بر کاروان زدند و مال مردم بردند.سحرگاه مرد به سمت چادر رفت،تا پول خود بازگیرد؛از دور فضیل را دید که با دوستان نشسته و کالا قسمت می کنند! او را شناخت و با خود گفت:پول خود را، خود به دزد دادم.فضیل مرد را از دور بدید و او را پیش خود خواند و گفت چه حاجت است؟مرد گفت بهر پول خود آمده ام،فضیل گفت،همان جاست که نهاده ای،بردار و برو!و مرد چنین کرد…دوستان فضیل گفتند ما در همه ی کاروان یک درم نیافتیم و تو ده هزار درم باز می دهی؟! فضیل گفت،این مرد به من گمان نیکو برد و مال نزد من به امانت گذاشت،من نیز به خدا گمان نیکو بردم تا مرا توبه دهد.و همین شد که بعدها توبه کرد و به خدمت مردمان پرداخت.
عطار نیشابوری در تذکره الاولیاء می نویسد:فضیل عیاض تا پایان عمر فهرست کسانی که از آنها مالی ربوده بود در دست داشت و مال پس می داد و حلالیت می طلبید.