از وقتی بچه های لیلا بزرگ شده بودند، لیلا وقت بیشتری برای رسیدن به کارهای خانه داشت. حتی گاهی وقت هم اضافه می آورد جوری که میخواست در تمام کارهای بچه ها حضور داشته باشد. بچه ها به طور مستقیم از دخالت مادرشان در کارهایشان شکایت کرده بودند. لیلا با اینکه اواخر شهاب با کار کردنش مشکلی نداشت، نتوانسته بود کاری برای خود پیدا کند. کارفرماها یا دنبال دختر جوان و مجرد بودند یا دنبال فردی با تجربه میگشتند که از عهده کارها بربیاید. لیلا که مدام به در بسته میخورد غرورش جریحه دار شد و از انجام کار بی خیال شد. وقتی شهاب برای لیلا لپ تاپ گرفت، لیلا در خانه میتوانست طراحی لوگو انجام دهد. لیلا بیشتر از هرچیزی خودش را با لپ تاپ سرگرم میکرد.
در اوایل سال ۹۶ بود که یکی از نشریه های معتبر، چند روز قبل از تولد لیلا به او پیشنهاد طراحی لوگو برای هفته نامه شان را دادند. در واقع شهاب به واسطه ارتباطهایش توانسته بود برای لیلا در نشریه کاری دست و پا کند.
در همه جمعهای خانوادگی، شهاب از کار پیدا کردن لیلا تعریف میکرد و میگفت لیلا بالاخره توانست استعدادهایش را در بهترین نشریه کشور نشان دهد. لیلا از این همه تعریف و تقلای شوهرش برای اعلام این خبر تعجب کرده بود. نمیدانست شهاب میخواست همه سالهایی را تلافی بکند که نگذاشته بود او کار کند یا اینکه چون به او خیانت کرده بود، احساس پشیمانی میکرد و میخواست دوباره رابطه شان را صمیمی و گرم کند. لیلا هرچه فکر کرد، گزینه دیگری به ذهنش نرسید.
شهاب در جمع خانوادگی میگفت: همه ما به وجود لیلا افتخار میکنیم، تمام موفقیتهایمان را مدیون او هستیم.
خواهر شهاب در تکمیل حرفهای برادرش گفت: همین طور است، لیلا بی نظیر است. همیشه مثل پنجه آفتاب بوده.
لیلا وقتی این حرفها را میشنید، انگار غمی بزرگ در دلش مینشست. از اینکه در کانون توجه باشد، آزرده خاطر بود. لیلا در همین فکرها بود و به نگاه های اطرافیان خیره شده بود تا دختربزرگش شیوا اعلام کرد که قرار است با همکلاسی اش سیاوش ازدواج کند.
1 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
سلام.وبسایتتون خیلی خوب و مفیده.به کارتون ادامه
بدین .اگر علاقه دارید در نتایج جست و جو بهتر دیده شوید حتما
به وبسایت ما سر بزنید