?و تو چه ميداني عشق چيست؟
ميشيني با خودت فكر ميكني كجارو اشتباه كردي؟
چيكار بايد ميكردي كه نكردي؟
برا يه آدم چيكار بايد كرد تا تورو دوست داشته باشه؟
و هزاران هزار سوال ديگر…
تو وقتي توي كاري تمام تلاشتو نكردي و حتي اگه يزره كم تر تلاش كردي دليلي نداري كه غصه بخوري چرا تو اون كار موفق نشدي چون خودت ميدوني كجا كم گذاشتي.
ولي وقتي همه تلاشتو ميكني و بازم شكست ميخوري اونجاست كه هزاران سوال تو ذهنت مياد و اول از همه اين سواله كه: چرا؟
اول كه موفق نميشي قلبت خالي ميشه…احساس ميكني دست كردن تو سينت و يه جاي قلبتو در اوردن انگار كه قلبت اونجور كه قبلا كار ميكرد كار نميكنه…جاي خالي يه چيزيو حس ميكني…
مثه اين ميمونه كه دندونت رو كشيده باشن و هي زبون ميزني به جاي خاليش…ميدوني خاليه…ميدوني ديگه دندونه اونجا نيست ولي بازم اينكارو ميكني…بارها و بارها…
و دوباره اون سوال هميشگي: چرا؟:)
البته بعدش عادت ميكنيا اصن نگران نباش ذات انسان اينه عادت كردن!
ولي ديگه ميدوني كه هيچوقت ديگه نميتونم اون آدم قبلي بشي
✅پ.ن. طرز نگاه به اتفاقهای زندگی در هر سنی مثل نگاه به خیابون از طبقات یه ساختمون میمونه، هرچی بالاتر میریم بعضی چیزها روشن تر و بعضی چیزها کمرنگتر میشن، هرچیزی جای خودش خوبه، هرچیزی جای خودش ارزش داره، واسه همین شاید یکم وقت گذاشتن برای فهمیدن خودمون و علایقمون ارزششو داشته باشه تا اینکه فقط فکر کنیم از ما دیگه گذشت و دیگه تموم شد…
شاید داستان بالا رو یه جور دیگه هم بشه نگاش کرد، اینکه وقتی همه تلاشتو کردی و نشده حتما حکمتی داشته، دیگه نباید غصشو خورد و اگه کم گذاشتی باید فکر کنی چرا و داری جواب کم گذاشتن و تنبلی رو میگیری پس اگه غصه بهت کمک میکنه که بلند شی و حرکت کنی، اشکال نداره ولی باید بلند شی، انسان باید حرکت کنه…