?مرد بازرگانی خری را به زور ميكشيد، تا به دانايی رسيد.
دانا پرسيد: چه بر دوش خَر داری كه سنگين است و راه نمی رود؟
مرد بازرگان پاسخ داد: يك طرف گندم و طرف ديگر ماسه…
دانا پرسيد: به جايی كه ميروی ماسه كمياب است؟
بازرگان پاسخ داد: خير، به منظور حفظ تعادل طرف ديگر ماسه ريختم.
دانا ماسه را خالی كرد و گندم را به دوقسمت تقسيم نمود و به بازرگان گفت: حال خود نيز سوار شو و برو به سلامت.
بازرگان وقتی چند قدمی به راحتی با خَر خود رفت، برگشت و از دانا پرسيد: با اين همه دانش چقدر ثروت داری؟
دانا گفت: هيچ…
?بازرگان شرايط را به شكل اول باز گرداند و گفت: من با نادانی خيلی بيشتر از تو دارم، پس علم تو مال خودت و شروع كرد به كشيدن خَر کرد و رفت.
?پ.ن. دانایی بهتر است یا ثروت؟
چقدر راجع به این موضوع انشا نوشتیم، خواندیم و شنیدیم. شاید دلمان با ثروت بود اما چون رویمان نمیشد بگوییم ثروت، ارج را بر دانایی گذاشتیم و گفتیم در انتهای کار این دانا خواهد بود که تمام ثروت ثروتمند را از آن خود میکند.
هرچه میگذرد کمی یواشکی انکار میکنیم که نه ثروت بهتر است و هرکه به دنبال ثروت رفت، سعادتمند شد. این صحبتها و پیامها چه مفهومی را به دنبال خواهند داشت؟ تحصیل و دانایی را رها کرده به دنبال ثروت برویم؟ معادله پیچیده ای است که هم دلمان ثروت میخواهد هم تصور قرار گرفتن در جایگاهی که آن ثروت را ایجاد میکند خوشایند نیست! به نظر من باید در حال سلامتی کامل روحی و جسمی بتوان از نعمات دنیایی بهره برد و بتوان مستقل از اطراف به دنیایی بهتر اندیشید و برای وجود خود ارزش قائل شد.
✅در صد سال گذشته، مردم به بهداشت شخصی خودشان توجه کردند و امید به زندگی در یک دهه ۵۰ درصد افزایش پیدا کرد. چرا ما به بهداشت روانی خود توجه نکنیم. ذهن خود را با جمله و کلمه های منفی مسموم کنیم. به قول یکی از روانشنساسان معروف کیفیت زندگی ما به شدت تغییر میکند اگر بهداشت روانی خود توجه کنیم. آیا میتوانید که جهان چگونه خواهد بود اگر همه از لحاظ روانی سالمتر بودند؟ اگر همه کمتر احساس تنهایی و افسردگی میکردند؟ جهان چگونه خواهد بود اگر میدانستیم چگونه با شکست مقابله کنیم و از آن عبور کنیم؟ اگر نسبت به خودمان احساس بهتری داشتیم و قدرت بیشتری داشتیم؟ اگر ما شادتر بودیم و به دلیل رشد توانایی هایمان راضی تر؟
? من میتوانم چنین جهانی را تصور کنم، چون این جهانی است که میخواهم در آن زندگی کنم?