پسری که خودش را در دریاچه ایلگی انداخت
عنوانی که افراد را به حیرت وا میدارد وقتی دریاچه ایلگی را بشناسند. دریاچه مصنوعی در شهر تبریز که با حصاری از گلها پوشیده شده است و 12 متر عمق دارد.
میتوان با هر تیتر و عنوانی بازی کرد. پسری که به خاطرنرسیدن به عشق دیرینه اش از زندگی خسته شده بود و خواست خودش را در آب غرق کند. میتوان نوشت پسری در اعتراض به سیاستهای منع ورود زنان به استادیوم خودم را در دریاچه ایلگی می اندازم. شاید تلاطمی که از آبهای این دریاچه ایجاد شود، مثل اثر پروانه ای تغییر و تحویلی را ایجاد کند. میتوان نوشت پسری به دلیل عدم توانایی پرداخت سکه های مهریه به دلیل گرانی های 100 درصدی خودش را به کام آب سپرد. اما واقعیت چیز دیگری بود. پسری که خودش را در دریاچه ایلگلی انداخت نه برایش ورود زنان به استادیوم اهمیت داشت نه قیمت سکه های طلا. او آمده بود تا در کنار دوستانش شبی را در پارک ایلگی و کنار دریاچه بگذرانند. بستنی بخورند و از خاطرات کوهنوردی شان بگویند.
گاهی باید از همه جا نالید. گاهی نالیدن از همه جا کاری بیهوده است. گاهی انجام کارهای بیهوده از نظر همه، کارهایی هستند که منشا تغییرند. وقتی هرچیزی تغییر میکند، افراد خواهند نالید. اصول نالیدن از جنبه های اعتراض است. آدمها به ثبات از تغییر اهمیت ویژه ای میدهند. اصول آدمها در ثبات بی حالند. حرفی برای گفتن ندارند.
وقتی امید از میان میرود. آرزوها دفن خواهند شد. در میان حرفهای ناامید کننده، نسلهایی که خون رگ نسلهای آینده را مکیده و در حلقوم قرقره میکنند، از تغییر ثباتشان میترسیدند. حرفهایی که ارزش گفتن داشتند در دریاچه ساختگی غرق ساختند. یک روز پسری خود را دریاچه ایلگی انداخت. او برایش هیچ چیز مهم نبود. تنها برای دوستانش، برای رخوتی که پیش آمده بود. او از ثباتی که در دو روز کوهنوردی شان ایجاد شده بود، هراسان بود. او خودش را به دریاچه انداخت.