گاهی وقت ها باید اعتراف کرد که ممکن است اشتباهی رخ بدهد. ممکن است اشتباه بکنی. ممکن است در خط رشد نباشی. ممکن است اشتباه تشخیص بدهی. در نوشتن داستانها با سبک جدید، به پیچیده نویسی ام در گذشته اعتقاد داشتم. پیچیده نویسی یعنی نگاه های سریع به اتفاقهایی که پیرامونم رخ میدهند. این برای من جذابیت داشت ولی غافل از اینکه به بعضی نکات دقت نداشتم. با آقای تبریزی و مهدی در جلسه ای به نقد و بررسی داستانها پرداختیم. داستانها آشفته بودند. شاید حتی بعد از ویرایش یک ساعته هم آن چیزی که مد نظرم بود در نیامده باشند ولی فهمیدم که برای بهتر شدنش جای کار زیاد دارد.
وقتی داشتم اعتراف مینوشتم، محمدرضا پیشم بود. به من گفت الان ننویس. شبها آدمها احساساتی ترند. همین احساساتی بودن است که سبب میشود در برخی چتها در شب بگویی عزیزم. به محمدرضا گفتم عزیزم، حالم خوب است. فقط باید اعتراف بنویسم. آخرش که داشتم انتشار مطلب را میزدم، پیشنهاد داد عنوان اعتراف همینانی را بردارم. عنوانهای دیگری پیشنهاد کردم و پیشنهاد داد. نوشتیم وقتی از اول میخوانم.
من هم همین رو گفتم توی دشت هویج گفتم بهترین نویسنده ها و سخنرانها بخاطر اینکه نوشته ها و سبک گفتاریشون عامیانه اس و همه متوجه مطلب میشن و رسایی در نوشته و کلامشون هست ،میشن بهترین ،با گنگ نویسی تعداد مخاطبین و علاقمندان به مطالبت کم میشه ،ولی خدایی دکتر حالا چرا انقدراسم مریم و مینا روی شخصیتهای داستانت میزاری
3 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
من هم همین رو گفتم توی دشت هویج گفتم بهترین نویسنده ها و سخنرانها بخاطر اینکه نوشته ها و سبک گفتاریشون عامیانه اس و همه متوجه مطلب میشن و رسایی در نوشته و کلامشون هست ،میشن بهترین ،با گنگ نویسی تعداد مخاطبین و علاقمندان به مطالبت کم میشه ،ولی خدایی دکتر حالا چرا انقدراسم مریم و مینا روی شخصیتهای داستانت میزاری
خیلی ممنونم
اسمها تخیلی هستند. شاید به این خاطر که حرف میم زیاد طرفدار داره.
شبها آدمها احساساتی ترند..