به نقل از همینان در وبلاگ بعد کیهانی میخوانیم “واژهها و مفاهیم نه به خطوط متقاطع و مورب میمانند، نه به رنگهای مخالف و مشابه، و نه حتی قابل ضرب و جمعپذیرند چون اعداد و شمارگان. واژهها مثل سرزمینهایی هستند که در آنها زندگی میکنی، سرزمینهایی با مرزهای نامعلوم و اقلیمهای مجاور. تضاد و تخاصمی هم نیست، تنها گاه کوچ میکنی از این سو به سویی دیگر، بهاختیار یا اجبار. مثلاً اینک مقیم مُلک امید هستی. اقلیم اقلیم فاصله هست تا خاکِ نومیدی، از عجز و تلاش و استیصال تا شکفتن و پژمردن و واگذاردن و سرگشتگی. کسی یکشبه این راه پرپیچوخم را طی نمیکند، اگر در او صحتی باشد. شاید هم در جایی نیکو بماند و به کویر نومیدی نرسد هرگز، به تدبیری و گشایشی.
گاهی نیز یک واژه جزیرهایست در تنهایی خود. مرزهایش همه آب است و دریای وسیع. هرکه در آن قرار بیابد، ترکش نخواهد کرد. از آن جمله است، محبت و دوستی. همهکس را توان اقامت در آن نیست و زود قصد عزیمت کند. آنکس هم که در دوستی بماند، جای دیگری قرار نتواند یافت. اینک آنان که دور دور از محبت میزیند، چگونه قادرند حال اهل آن اقلیم را دریابند؟ مگر خود در آن رحل اقامت افکنند که در گفت ساده است و در عمل دشوار.”
1 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
واقعا خیلی مطالب جالبی
مرسی