

همه چیز راجع به عقل کلها
گاهی آدمها از نصیحت شدن خسته میشن. نه میشه چیزی گفت نه میشه کاری کرد. باید صبور بود. البته موافقم که همیشه نصیحت و مشورت با افراد دانا کارساز و راهگشا خواهد بود. مشورت و نصیحت نمک غذاست. اگر نباشد، یک چیزی کم است. اما بیشتر از حدی شور و غیر قابل خوردن میشود. وقتی نصیحت ها و توصیه ها تکراری و سطحی میشوند، صبر انسان کم میشود. نصیحتها ممکن است درباره شخصی ترین مسائلی باشد که تو درگیرش باشی و نخواهی بیشتر از حدی توضیح بدهی ولی باید به نصیحتهای سطحی و بدون گشایش گوش کرد. میخواستم متنی راجع به عقل کلها بنویسم. عقل کلهایی که دوست دارن کمک کنند! عقل کلهایی که فکر میکنند مهم ترین کارها را در جهان انجام داده اند و باید آن را انتشار بدهند ولی از چیزهایی غافل اند.
یه جایی متنی خوندم که خیلی شبیه اون چیزی بود که من میخواستم راجع به عقل کلها بنویسم. “مادر بزرگ من خدا بیامرز آدم مذهبی بود.
هر وقت دلش واسه امام رضا تنگ میشد میگفتم مادربزرگ حالا حتما لازم نیست بری مشهد از همینجا یه سلام بده. اما من واسه تفریح میرفتم شمال اون به من نمیگفت حتما لازم نیست بری شمال همینجا تفریح کن.
وقتی سفره میگرفت وقتی محرم میشد به ﻫﻴﺎت محل برنج و روغن میداد بهش میگفتم اینا همه سیرن پولشو ببر بده به چهارتا آدم محتاج اما وقتی من با دوستام مهمونی میگرفتم اون فقط میگفت مادر مراقب خودت باش.
سالها گذشت تا من فهمیدم آدمها احتیاج دارن سفر برن. احتیاج دارن از زندگی لذت ببرن و لذت بردن برای آدمها متفاوت معنی میشه…
یکی از ﻫﻴﺎت امام حسین لذت میبره یکی از مهمونی رفتن. یکی تو سفر مکه اقناع میشه یکی تو سفر تایلند.
اینا همشون برای من آدمهای محترمی هستن.
سالها گذشت تا من فهمیدم نباید به دلخوشی های آدمها گیر بدهم
چون آدمها با همین دلخوشی ها سختی های زندگی رو تحمل میکنن.
لطفا به دلخوشی دیگران گير ندهيد”
یه جاهایی باید به خودمون بگیم که عقل کل نباشیم. بیشتر از دادن راهکار، به آدمها گوش کنیم. بیشتر از سرزنش و اعمال فشار، تنها به پیشنهادهایی که به ذهنمان میرسد، اکتفا کنیم و این حس را در طرف مقابل ایجاد کنیم که این ما نیستیم که انتخاب میکنیم، این خود تو هستی و تنها بعنوان دوست، در کنار تو هستیم. حس و حالش را بهتر کنیم.
اگر به فردی برخورد کردیم که عقل کل است، سعی کنیم شنوا باشیم. سعی کنیم نکات مثبت صحبتهایش را درک کنیم. به طرزی محترمانه به او بفهمانیم که راهکارهایی که شما ارائه میدهید، من به آنها فکر کرده و عملیاتی اش کرده ام و با این نگرش با این فرد سخن بگوییم که او خیرخواه ماست و میخواهد حس و حس بهتری در ما ایجاد کند. او دشمن ما نیست.
منبع: همینان
روش های برخورد با افراد عقل کل
آیا تا به حال با کسی برخورد داشته اید که احساس می کند همه چیز را می داند و هرچیزی که می گوید درست است؟
مطمئنم که یکجا در زندگی مان همه ی ما با چنین کسانی که برای خودشان عقل کل بودند، برخورد داشته ایم.
سؤال این است که وقتی با چنین شخصی مواجم شدیم چه کنیم؟ نحوه ی برخورد با افراد عقل کل به چه صورت است؟
در اکثر موارد، احتمالاً سعی کنیم که از آن ها اجتناب کنیم و تا حد ممکن از او دور شویم. اما کارهای مختلفی برای فهماندن نظرمان به این افراد می توانیم انجام دهیم، البته بدون اینکه با او وارد یک رقابت دردسرساز شویم.
اول از همه اینکه باید بفهمیم که این فرد چطور فکر می کند. اگر فکر کند که همه چیز را می داند احتمالاً سعی می کند آن را با برخی واقعیات یا اطلاعاتی که دارد ثابت کند. بیشتر افرادی که احساس می کنند همه چیز را می دانند معمولاً در خانواده هایی بزرگ شده اند که از کودکی مسئولیت بسیار سنگینی بر دوش آنها بوده است. وقتی می خواهیم نظرمان را به چنین افرادی بفهمانیم بهترین راه این است که درست به همان روشی که او حرفش را به ما ثابت می کند، ما هم حرفمان را به او ثابت کنیم.
بعنوان مثال، اگر سعی داریم که به کسی نشان دهیم که بیشتر از یک روش برای پیدا کردن راه حل یک مشکل خاص وجود دارد می توانیم به آن ها بگوییم که یک راه بهتر برای این کار وجود دارد. باید به او نشان دهیم که چطور می توانیم با استفاده از یک روش متفاوت به همان راه حل برسیم. اصولاً باید بتوانیم گفته های خودمان را با واقعیت پشتیبانی کنیم.
چند ایده و توصیه برای برخورد با افراد عقل کل، آن ها که فکر می کنند همه چیز را می دانند
بهتر است در ابتدای گفتگوی مان، سعی نکنیم به آن ها بگوییم که حرف شان غلط است. اینکار باعث می شود که فوراً حالت دفاعی بگیرند و دیگر به حرف های مان گوش ندهند. اینجاست که داد و بیدادها شروع می شود. اگر نمی توانیم در همان لحظه نشان دهیم که نظرمان چیست، بحث نکنیم. زمانی دیگر را برای اثبات نظرمان در نظر بگیریم. آن هایی که احساس می کنند همه چیز را می دانند افرادی بسیار خودخواه هستند. یادمان باشد که با آن ها وارد جار و جنجال شدن فقط باعث خوشحالی آن ها می شود نه ما. معمولاً آخر کار بسیار خسته می شویم. رمز کار این است که مواجهه با چنین افرادی یک راه درست دارد و یک راه غلط. دوری کردن از آن ها کمک نمی کند که بفهمند همه چیز را نمی دانند. درعوض می توانیم این را به آن ها ثابت کنیم.
انواع کمی از آدمهای دیگر وجود دارند که به این اندازه دیگران را عصبانی می کنند. این افراد باعث می شوند فکر کنیم افرادی نالایقی هستیم و هیچ قدرتی نداریم به همین خاطر خیلی بد واکنش نشان می دهیم و تأیید می کنیم که روی ما سلطه دارند. اما اگر آرامش خودمان را حفظ کنیم و کمی بیشتر فکر کنیم می توانیم یاد بگیریم که چطور با این دسته افراد برخورد کنیم.
چرا افراد عقل کل این کار را می کنند؟
اگر سعی کنیم از دیدگاه خود آن ها مسئله را ببینیم خیلی راحت تر می توانیم با این افراد برخورد کنیم. این افراد معمولاً فاقد اعتماد به نفس هستند؛ به همین خاطر سعی می کنند آنچه را که می دانند نشان بقیه دهند و کاری کنند که بقیه احساس کنند زیردست آن ها هستند. شاید هیچوقت نتوانیم دلیل این رفتار خود خواهانه آن ها را بفهمیم اما با درک اینکه مسئله ای باعث شده است که این فرد چنین شخصیتی داشته باشد، می توانیم درک خودمان را بالاتر برده و راحت تر با رفتار او کنار بیاییم.
ارزش خودمان را گوش زد کنیم
اصلاً این طور نیست که ما پایین تر از این فرد باشیم یا کمتر از او بدانیم. این آن ها هستند که می خواهند چنین حسی را به ما منتقل کنند. اگر به آن ها اجازه بدهیم، احساس مان نسبت به خودمان را تغییر می دهند. پس به جای اینکه همه حرف هایی که می زنند را تأیید کنیم، به همه ی کارهای مثبتی که قادریم انجام دهیم فکر کنیم. ارزش ما بسیار بالاست و هیچکس حق خدشه وارد کردن به آن را ندارد.
به حرفهای آنها گوش دهیم
گاهی اوقات چنین رفتاری به این علت از فرد سر می زند که او فکر می کند کسی نیست که به حرف هایش گوش دهد. ما می توانیم با گوش دادن به حرف های شان بدون اینکه نظراتمان را مطرح کنیم، ترس های آن ها را از بین ببریم. با این روش، دیگر ما را تهدیدی برای خود قلمداد نمی کنند.
به آنها نشان دهیم که بعضی از نظرات شان را قبول داریم و خواهیم دید که احساس می کنند به آن ها ارزش و اعتبار داده ایم.
وقتی باعث شدیم که احساس اعتماد به نفس و راحتی بیشتری کنار ما بکنند، می توانیم برای تغییر بعضی از نگرش های آنها وارد عمل شویم. اما باید این کار را خیلی زیرکانه انجام دهیم. اگر مستقیماً آنها را به چالش بکشیم یا خشن برخورد کنیم، باعث می شود که همان رفتار دفاعی قبلی شان را پیشه کنند.
در عوض باید نگرش شان را به خودشان انعکاس دهیم. با این روش ها به آن ها نشان داده ایم که به حرفهای شان گوش کرده ایم و از ایده های شان تقدیر می کنیم و احساس خوشحالی خواهیم کرد. از اینجا به بعد می توانیم به آرامی بعضی از ایده های شان که غیرقابل قبول به نظر می رسد را انتخاب کرده و اطلاعات لازم برای تکذیب آن ها را مطرح کنیم. به جای اینکه ایده های شان را رد یا مسخره کنیم، خیلی ساده شواهد متناقض آن را به آن ها نشان دهیم. بعد از نظرشان را جویا شویم.
اما در اکثر موارد این افراد عقل کل از تغییر دیدگاه شان خودداری می کنند. در چنین صورتی، با بررسی دیدگاه آنها در سایه ی اعتقادات خودمان، باید سعی کنیم با بی اعتنایی از آن ها بگذریم. مطمئناً این افراد با باور یک چیز اشتباه، صدمه ای به ما نمی زنند پس لازم نیست که نگران چیزی باشیم.
اگر این مشکل خیلی آزارمان داد می توانیم دیگر آن فرد را نبینیم.
پس با اینکه برخورد و مواجهه با کسانی که فکر می کنند همه چیز را می دانند زمان و انرژی زیادی از ما می برد اما می توانیم تأثیری که بر ما دارند را محدود کنیم. اعتقادات و باورهای خودمان را بررسی کنیم تا از قدرت آنها مطمئن شویم. با این کار اعتماد به نفس مان در برخورد با این افراد بالا خواهد بود. اگر فردی حساس و شکننده هستند، شاید بتوانیم کاری کنیم که باورشان را عوض کنند اما اگر نتوانستیم می توانیم از آنها دوری کنیم فقط کافی است که همیشه از آنچه هستیم شاد و راضی باشیم.
منبع: دنیای اقتصاد
چرا بیشتر افراد خود را «عقلکل» میدانند؟
نتایج مطالعهای جدید نشان میدهد که بسیاری از افراد باور دارند که بهتر از دیگران فکر میکنند و داناترند. نتایج این مطالعات که در آخرین شماره مجله تخصصی «روانشناسی اجتماعی تجربی» (Journal of Experimental Social Psychology) منتشر شده است، نشان میدهد که بسیاری از افراد جامعه دانش خود را بیشتر از دیگران میدانند. در این مطالعات، تمرکز اصلی بر موضوع برتری باور فرد بود و مشخص شد افراد متعددی تفکر یا دیدگاه خود را از سایرین برتر میدانند. این موضوع بهخوبی در حوزه سیاست نیز قابلمشاهده است.
در این مطالعات که از نتایج تحقیقات پیشین نیز بهرهبرداری شد، پژوهشگران با در نظر گرفتن ۶ تحقیق خاص و تعداد زیادی موضوعات سیاسی به این نتیجه رسیدند آن دسته از افراد که دارای سطح بالای برتری باور هستند، نظرات خود را در موضوعات مختلف، کاملتر و برتر از سایرین میدانند.
در مرحله بعد، پژوهشگران اقدام به بررسی و تخمین میزان دانش واقعی این افراد پرداختند و دریافتند که بیشتر این افراد، دانش کمتری ازآنچه ادعا میکنند، دارند و در حقیقت نسبت به سطح معلومات و سواد خود، برآورد اشتباهی دارند.
«مایکل هال» (Michael Hall)، پژوهشگر روانشناسی اجتماعی از دانشگاه میشیگان که سرپرستی این گروه مطالعاتی را بر عهده داشته است، درباره یافتههای این پژوهش میگوید: «در شرایطی که برخی افراد نسبت به دانش و معلومات خود با تواضع و فروتنی برخورد میکنند و میزان آگاهی خود را دستکم میگیرند، افراد زیادی باور دارند که دانششان بسیار بیشتر از آن است که واقعا دارند و قادر به انجام کارهای زیادی هستند.»
پژوهشگران در ادامه تلاش کردند تا دریابند آیا افراد دارای خودباوری کاذب، در مواجهه با مسائل مختلف قادر به ارائه استراتژی و راهکارهایی فوقالعاده هستند یا نه؟ پژوهشگران به این افراد مقالههای جدیدی در حوزه سیاست دادند و از آنها خواستند تا اعلام کنند کدامیک موردتوجه و علاقهشان قرار گرفته است. نیمی از این مقالات مبتنی بر نظراتی بودند که افراد مشارکتکننده آنها را باور داشتند و نیمی دیگر نیز این باورها را به چالش کشیده بودند.
محققان دریافتند که افراد دارای خودباوری کاذب به طرز شگفتانگیزی مقالات منطبق با باورها و اعتقادات خود را انتخاب میکنند و در حقیقت از مواجهشدن با هر نوع نقد و چالشی اجتناب میکنند.
دکتر هال توضیح میدهد: «ما فکر میکردیم اگر افراد دارای خودباوری کاذب، تمایلی به دنبال کردن مجموعه متوازنی از اطلاعات داشته باشند، ممکن است بتوانند ادعا کنند که برتری باورشان را از طریق تفکر منطقی و انتقادی در مورد هر دو طرف مسئله به دست آوردهاند؛ اما این افراد حاضر به پذیرش نظرات مخالف نیستند.»
این در حالی است که به باور دانشمندان، اگر افراد از مواجهه با نظرات مخالف خود اجتناب بورزند، فرصت بهبود اطلاعات و دانش خود را از دست میدهند و نمیتوانند باورهای خود را بر بنیانی قدرتمند شکل دهند.
از سوی دیگر، پژوهشگران دریافتهاند که خودباوری کاذب و اعتقاد به درست بودن نظرات شخصی، تنها به حوزه سیاست محدود نیست و بسیاری از افراد جامعه انسانی در حوزههای مختلف به این معضل دچارند. موضوعاتی همچون محیطزیست، مذهب، ارتباطات و روابط اجتماعی و حتی موضوعات مشابه نسبتا بیاهمیت مانند قوانین و مقررات شخصی نیز شامل این مسئله میشوند و افراد زیادی در سطح جامعه خود را در این موارد، عقل کل میدانند.
منبع: پرورش فکر
عقل کلها به چه می اندیشند
آدم عقل کل میتواند عملکرد شما را از بالا تا پایین مختل کند. این نوع آدم بدقلق چون میخواهد همه چیز را در اختیار داشته باشد، توجه کمی به حرفهای دیگران دارد. این فرد، پرافاده و اعصاب خرد کن است و چنان رفتار میکند که گویی همه را مورد لطف خود قرار میدهد. او آماده است تا نظراتش را با دیگران تقسیم کند. اگر رییستان یک آدم عقل است، بنده نوازیاش از همه چیز اعصاب خردکنتر است و اداره کردن یک زیر دست عقل کل هم به همین اندازه سخت است. او خیلی ساده میتواند قدرت شما را مورد سوال قرار دهد و به کارکنان توهین و همکارانش را اذیت و آنها را از خود متنفر کند. مردم این افراد را دوست ندارند و به همین علت با همه هوش و توانایی که دارند آنطور که باید تاثیرگزار نیستند. درست است که به احتمال زیاد آدم عقل کل هوش بالایی دارد اما نکته اینجاست که برای این فرد مهم این است که دیگران او را «باهوشترین» بدانند نه کسی که هوش خوبی دارد. آنها نیاز دارند دیگران به خاطر هوششان بهشان احترام بگذارند. میتوان گفت آنها با این کار میخواهند اعتماد به نفس پایین خود را و در بعضی موارد اطلاعات کمشان را جبران کنند.
شما نمیتوانید کار چندانی برای تغییر تصویر ذهنی آدم عقل کل انجام دهید. با این حال میتوانید شرایطی را در بخش خود فراهم آورید و با این فرد همکاری کنید تا او به خاطر دانشی که دارد مورد توجه قرار گیرد. اگر او همکارتان است، میتوانید از نقاط قوت او به نفع خودتان استفاده کنید نه اینکه دشمن او بشوید. برای شروع سعی نکنید به او ثابت کنید باهوشتر از بقیه نیست. توجه به این مسئله مهم است به ویژه اگر فرد عقلکل رییس شماست. شما با این کارتان فقط ناخواسته برای خودتان دشمن میتراشید. بگذارید او فکر کند باهوشترین باهوش هاست و با محبت اطلاعاتی که در اختیارتان میگذارد بپذیرید.
منبع: پنج روز