همه چیز راجع به امیر کوچولوی هشتم
به قول جبران خلیل جبران بهترین اشخاص کسانی هستند که اگر از آن ها تعریف کردید خجل شوند و اگر بد گفتید سکوت کنند.
اولین کتابی که مشتاقانه در دست گرفتم و در 24 ساعت آن را خواندم، کتاب امیر کوچولوی هشتم بود. انگار با آن میزیستم. راهنمایی بودم. انگار من هم در باغ بودم. انگار قد مرا نیز با درخت اندازه میگرفتند. دلم میخواست هر سانتیمتر که قد میکشم، علامتی روی دیوار بکشم.
“کتاب حاضر در بردارنده داستانی آموزنده برای نوجوانان است. در خلاصه داستان آمده است: «امیر کوچولو» شاهزادهای است که در قصری زیبا زندگی میکند. همه وسایل رفاه و آسایش برایش مهیا است. در خانواده امیرکوچولو رسم بر این است که هر شاهزادهای باید در سنّ معینی از قصر خارج شود و تنها در شهر دیگری زندگی کرده و به دست خود قصری بسازد، وقتی لیاقت و کاردانی خود را نشان داد به قصر بازگشته و امیر مرز و بوم شود. امیر کوچولو طبق رسم دیرین از قصر خارج میشود و به سوی شهر دیگری به راه میافتد. امّا در راه با مشکلات فراوان روبهرو شده و با سرگذشت هفت امیر کوچولوی قبل از خود آشنا میشود. او با خطر کردن و نهراسیدن از مشکلات با کولهباری از تجربه و مهارت به قصر بازمیگردد.”
دومين نشست نقد ادبي به همت كيهان بچه ها با حضور نويسنده توانا حسين فتاحي برگزار شد. اين بار يكي از كتاب هاي قديمي، اما پرمخاطب اين نويسنده به نام «امير كوچولو هشتم» مورد نقد نوجوانان كتاب خوان قرار گرفت. فتاحي با اشاره به اين كه رمان مذكور در رديف داستان هاي افسانه اي براي نوجوانان قرار دارد، از منتقدين خواست تا با اطلاعات دقيق محتواي «اميركوچولو ي هشتم» را در مقايسه با كارهاي افسانه اي مشابه بسنجند. وي صريحاً اظهار كرد: «اين كتاب را نبايد با معيارهاي رمان واقعي مقايسه كنيد.»
آنچه در زير مي آيد گزارشي از محتواي اين نشست است كه ازنظر مي گذرانيد.
همه چيز به طور اتفاقي بود!
بچه هاي كتاب خوان و مخاطبين نكته سنج كيهان بچه ها همگي زنجيروار در يك رديف نشسته اند و كنجكاوانه روبرويشان را مي نگرند. اين بار آغاز سخن با خود بچه هاست. قدير محسني، مجري برنامه و يكي از نويسندگان حرفه اي كيهان بچه ها از مخاطبين نوجوان مي خواهد تا صادقانه نكات ذهني خود را درمورد رمان «امير كوچولو هشتم» به زبان بياورند.
مقداد چمن ضمن اشاره به خلاصه داستان مي گويد: اين رمان، داستان شاهزاده اي است كه مي خواهد به شهر برود و قصري را بنا كند. اين پسر پس از چند روز پياده روي بدون اين كه گرسنه اش شود (تنها احساس تشنگي مي كند) با يك پيرمرد همراه مي شود. نزديكي هاي شهر، خرابه قصري را مي بيند. تصميم مي گيرد اين خرابه را بخرد. در شهر به طور اتفاقي با شخصي دوست مي شود و باز به طور اتفاقي با 6امير كوچولو ديگر آشنايي پيدا مي كند.
بعد از يك سال به طور اتفاقي در يك باغ با پدر دختري برخورد مي كند. اين مرد به او كمك مي كند تا زمين را بخرد. سرانجام امير كوچولو از ساختن قصر منصرف مي شود و با دختر مرد باغدار ازدواج مي كند.
مقداد در ادامه با ديد منتقدانه خود مي گويد: اين موارد اتفاقي تعدادشان زياد است. ضمناً وقتي شاهزاده در داستان به نكته اي مي رسيد، دائماً شعار مي داد كه مثلاً: «در دل يك چيز گنجي نهفته است.»
نكته ديگري كه به ذهنم مي رسد اين است كه زبان داستان يك دست نبود. يك جاهايي مكالمات كاملاً اديبانه و يك جاهايي عاميانه مي شدند.
آيدا پهلوان 14ساله سؤال ديگري در ذهن دارد. وي از فتاحي مي پرسد: داستان درباره اميركوچولو هفتم بود، ولي اسم داستان را امير كوچولو هشتم گذاشته بوديد، دليل خاصي دارد؟
قرار مي شود كه بعد از گفتن همه نكات توسط بچه ها، فتاحي نويسنده رمان پاسخگو سؤالات باشد. به همين دليل پهلوان ادامه مي دهد:
داستان در زمان و مكان ما اتفاق نمي افتد. خيلي دوست داشتم درمورد آداب و رسوم و طرز لباس پوشيدن شخصيت هاي داستان مطالبي در متن داستان گنجانده مي شد. جداي از اين؛ وقتي داستان را مي خوانم، ذهنم به سمت داستان شازده كوچولو مي رود. نمي دانم نويسنده تا چه حد از اين داستان تأثير پذيرفته است؟
زبان كودكانه بود و زمان ابهام داشت
علي شاهزاده يكي ديگر از مخاطبين نوجوان با صراحت مي گويد: زبان داستان «امير كوچولو هشتم» كودكانه بود. من از چند نفر كوچكتر از خودم پرسيدم و همگي با اشتياق گفتند؛ عاشق اين كتاب هستيم، ولي من و دوستان نوجوانم نتوانستيم ارتباط برقرار كنيم.
زهرا عبدالغني 14ساله نيز زمان جاري در رمان برايش مبهم است. وي با ديدي دقيق محاسبه مي كند: ابتداي رمان امير كوچولو 4، 5ساله است. اگر كل ماجراها سه سال طول كشيده باشد، امير كوچولو 7، 8ساله مي شود. آن وقت چطور در پايان داستان ازدواج مي كند؟
حميد محقق 15ساله يكي ديگر از نوجواناني است كه رمان «امير كوچولو هشتم» را به دقت خوانده است. براي او هم سؤال است كه چطور اميركوچولو در چهار روز ابتداي سفرش فقط تشنه مي شود و اصلاً احساس گرسنگي نمي كند؟
محقق در ادامه مي گويد: دوست داشتم آخر داستان از مادرش خبري مي شد و به اين سؤال كه آيا بالاخره تصميم گرفت قصر را بسازد، يا نه؟ پاسخ مي داديد. سمانه سيف 14ساله نيز باورپذيري رابطه دوستي اميركوچولو را با شش امير ديگر كمرنگ مي داند.
سفري در پي كشف و شهود
قدير محسني پيش دستي مي كند و در جواب دوست نوجواني كه پرسيده بود چرا نام كتاب امير كوچولو هشتم انتخاب شده مي گويد:
اين داستان افسانه است. در افسانه ها خيلي جزئي نگري وجود ندارد. خيلي ريز نمي شوند. ساختار افسانه اي، ساختار خاصي است كه با ويژگي هاي خودش داستان را به پيش مي برد. اين اتفاق ها، نشانه اند. همه اميرهاي بعدي هم بايد اين نشانه ها را ببينند، نام كتاب به همين دليل «اميركوچولو هشتم» انتخاب شده، يعني قرار است اميرهاي بعدي هم همين مسير را ادامه دهند.
قدير محسني به يكي ديگر از نقاط قوت داستان اشاره كرده و ادامه مي دهد: يك نفر سفري را آغاز مي كند. از يك نقطه به نقطه ديگر در پي كشف و شهود است. اگر اتفاقي رخ داده، صفحات بعد اين اتفاق به شخصيت كمك مي كند و داستان را به پيش مي برد. اين يكپارچگي قابل تقدير است.
قدير محسني در توضيح نظر مخاطب نوجوان ديگري كه بين «امير كوچولو هشتم» و شازده كوچولو ارتباط تنگاتنگي ديده بود، مي گويد: اگر هم چنين باشد، مهمترين ويژگي امير كوچولو اين است كه كاملا ايراني است. هيچ موردي را در رمان نمي توان يافت كه قهرمان داستان را از ويژگي هاي بومي خود جدا كند و اين هم نكته مثبت ديگري است.
وي ادامه مي دهد: در اين رمان مهمترين نكته سفر است. قهرمان از يك نقطه سفرش را به نيتي شروع مي كند، ولي اصلا يك اتفاق ديگري برايش مي افتد. سرانجام به اين نتيجه مي رسد كه حالا اين چيزي كه دارد، خيلي مهم تر از ساختن آن قصر است.
همه اتفاقات نشانه اند، حتي زندان. وقتي كتاب را مي خواندم نگران بودم چطور مي تواند از زندان خارج شود؟ وقتي ساير اميرها را روي ديوار مي بيند، فهميدم كه اين هم يك نشانه است. به آهنگري كه رسيد از خودم سئوال كردم؛ از كجا معلوم كه مسير را درست انتخاب كرده باشد؟
حتي مي توان اين داستان را از نگاه تمثيل نگاه كرد. شايد هر كدام از ما يك امير كوچولو ديگر باشيم. سفر ما با تولدمان آغاز شده است. در اين سفر بايد نشانه ها را پيدا كنيم. براي همه ما نشانه هايي است. بعضي وقت ها شايد نشانه اي را يافته باشيد، با خودتان فكر كرده ايد كه با اين نشانه مي توان به كجا رسيد؟
قدير محسني در اين بخش از صحبت هايش به تجربه شخصي يكي از نوجوانان حاضر اشاره مي كند و مي گويد: مثلا يكي از شما دو سال در يك رشته تحصيل كرده، اما بعدا چون با روحيات و هدفش جور نبود، رشته تحصيلي اش را تغيير داد. شما هم بايد فكر كنيد كه يك امير كوچولو ديگر هستيد. امير كوچولو نهايتا به آرامش رسيد.
قدير محسني در پايان صحبت هايش ضمن اشاره به اين موضوع كه نبايد كتاب را صرفا با نگاه قضاوت و انتقاد خواند، مي گويد: ابتدا بايد كتاب را با لذت بخوانيد و بعد براي بار دوم با ديدي نكته سنج سئوالات و ابهامات ذهني تان را پيگيري كنيد. در اين رمان يكي تكراري بودن جملات و در بعضي جاها مستقيم گويي به حس جذابيت داستان لطمه مي زد. مخاطب نوجوان از مستقيم گويي خوشش نمي آيد.
بايد با معيارهاي افسانه سنجيد
حسين فتاحي نويسنده كتاب در جمع بندي صحبت ها و نظرات حاضرين جمع مي گويد: اين كتاب به چاپ ششم و هفتم رسيده است. در سفري كه به بندر تركمن داشتم، احساس كردم استقبال مخاطب شهرستاني بهتر است. در تهران و شهرهاي بزرگ آن قدر زندگي با معيارهاي امروزي گره خورده كه ديگر بچه هاي ما از خواندن يك افسانه لذت نمي برند.
به هر جهت هر خواننده اي حق دارد كتابش را انتخاب كند، ولي در مقام قضاوت بايد اطلاعات دقيق و درستي داشته باشيم. اين كتاب را بايد با نمونه هاي مشابه آن مقايسه كنيم. تنها در اين صورت است كه خيلي از ابهامات زماني و مكاني داستان در ذهن مخاطب رفع مي شود.
در حال حاضر در غرب كه خاستگاه داستان است، به افسانه هايي چون ارباب حلقه ها و باخانمان و بي خانمان رو آورده اند. در افسانه ها آدم ها فقط اسم دارند. به عنوان مثال در رمان 6جلدي سمك عيار، قهرمان داستان چيني و خورشيد شاه اهل شهر حلب است، ولي همه چيزشان يكي است.
اين موضوع نشان مي دهد در افسانه پيرنگ قوي وجود ندارد. طرح داستان منسجم نيست. روابط علت و معلولي قوي نيستند.
سمك عيار اگرچه چيني است فارسي سخن مي گويد، همان طور كه خورشيد شاه اهل حلب نيز فارسي صحبت مي كند.
من براي نوشتن اين رمان، همه افسانه هاي ايراني و خارجي از جمله شازده كوچولو را خواندم. مثلا انتخاب عدد هفت بي حكمت نبوده است. هفت در افسانه هاي ايراني، عدد كمال و زيادي يك چيزي است. نويسنده از اطراف مواد و مصالح مي گيرد و بعد چيزي خلق مي كند. ما در زندگي روزمره هم از تجربيات هزاران ساله ديگران استفاده مي كنيم. يك داستان مي تواند حاصل تجربه همه نويسندگان قبل از ما باشد. اين كه يكي از دوستان گفت؛ بين امير كوچولو و شازده كوچولو مشابهت هايي حس كرده، من اين مشابهت ها را انكار نمي كنم. ممكن است تاثيري بر نوشته من داشته، ولي كليت داستان چيز ديگري است.
2 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
عالی قشنگ بود
رمان عالی بود ?