مردی دوستانش را به خانه دعوت کرد، و برای شام قطعه ای گوشت چرب و آبدار پخت. ناگهان، پی برد که نمک تمام شده است. پسرش را صدا زد: برو به ده و نمک بخر. اما به قیمت بخر: نه گران و نه ارزان تر.
پسر تعجب کرد: پدر ، میدانم که نباید گران تر بخرم. اما اگر توانستم ارزان تر بخرم، چرا صرفه جویی نکنیم؟
پدر گفت: این کار در شهری بزرگ، قابل قبول است. اما در جای کوچکی مثل ده ما، با این کار همه ی ده از بین می رود.
مهمانان که این حرف را شنیدند، پرسیدند که چرا نباید نمک را ارزان تر خرید، مرد پاسخ داد: کسی که نمک را زیر قیمت می فروشد، حتما به شدت به پولش احتیاج دارد. کسی که از این موقعیت سوء استفاده کند، نشان می دهد که برای عرق جبین و سعی و تلاش او در تولید نمک احترامی قایل نیست.
مهمانها گفتند: اما این مساله ی کوچک که نمی تواند دهی را ویران کند؟
و میزبان پاسخ داد: در آغاز دنیا هم “ستم” کوچک بود. اما آمدن هر ستم از پس ستم دیگر، به روندی فزاینده منجر شد. همیشه فکر می کردند مهم نیست، تا کار به جایی رسید که امروز رسیده است.
شما فکر میکنید که دیگر درست میشود؟
در ابتدا باید از خودمان شروع کنیم و نسلی را که اکنون فرزندانشان در حال به دنیا آمدن و یا هنوز در شکم مادرانشان هستند تربیت کرد، این تربیت از پدر و مادر و خانواده آنها شروع میشود، سپس مدارس آنها این وظیفهی مهم را بر دوش دارند تا شاید نسلی درست رشد کند و تغییر حاصل گردد، لطفا این مطلب را نشر دهید و ابتدا از خودمان که پدر و مادرهای فرزندان نسل بعد هستیم (یا میشویم) شروع کنیم. هرچند میدانم که امیدی نیست…
البته در نا امیدی بسی امید است.