نقد کتاب شهر طلا و سرب جان کریستوفر ترجمه نوریان (به قلم حمید نجارزادگان)
شهر طلا و سرب جان کریستوفر ترجمه نوریان
وقتی کتاب میخونیم انگار اتفاقهای جدیدی برامون رخ میده. هرکتابی روایت خودشو داره. زندگی خاص خودشو داره. یه نفر سالهای زندگیش رو صرف میکنه تا چندورقی رو به تصویر بکشه و ما با چند ساعتی وقت تمام اونها رو به دست میاریم. بعضی ها کتاب مینویسن و بعضی ها فقط کتاب میخونن. بعضی هام فقط میخوان زمان بگذره و با تلاطمهای زندگی لذت میبرن.
کتاب طلا و سرب جان کریستوفر نزدیک به ۱۰۰ سال پیش نوشته شده است و در ایران در دهه پنجان ترجمه و چاپ میشود. جان کریستوفر در یک قرن پیش تلاش جمعیتی از آدمیان را نشان میدهد که میخواهند گروهی به نام سه پایه ها را که بر آنها مسلط شده اند و نیروهای فرازمینی دارند شکست دهند. هر سال مسابقات ورزشی برگزار میشود و قهرمان مسابقات به شهر سه پایه ها برده میشود تا خدمتگذار سه پایه ها شود. داستان زندگی قهرمان داستان با ارباب سه پایه اش به خوبی به تصویر کشیده شده است اما نمیتوان از نقص ترجمه و عدم پیوستگی در قسمتهایی از داستان که به چشم میخورد، گذشت. یکی از ویژگی های جالب این داستان پیش بینی های آن از آینده نظیر تلفن همراه، ماهواره، شهر فضایی و مثالهایی از این دست است که پس از خواندن ما را شگفت زده میکند. این رمان تلاش انسانها را برای رهایی از دست روزمرگی ها و ماشین آلاتی که روزی ما را احاطه خواهند کرد، نشان میدهد.
1 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
کتاب فوق العادیه ایه. خوندنشو از دست ندین. دو جلد دیگه کتاب ، کوه های سفید . برکه آتش نام دارند