روانشناسان شخصيت انسان را بدين گونه تعريف ميکنند که هر انسان علاوه برمن واقعي خود يعني شخصيتي که در زندگي واقعي خود دارد يک شخصيت خيالي هم در ذهن دارد که من آرماني او ناميده ميشود به زبان ساده من آرماني هرکس شخصيتي است که او دوست دارد به آن شکل در بيايد و در آن موقعيت قرار بگيرد.
مثلا ممکن است شخص در واقع يک زندگي پر از تنش داشته باشد اما در تخيل زندگي آرامي دارد .
حال هرچقدر فاصله اين دو شخصيت از هم کمتر باشد احساس رضايت در فرد بيشتر بوده و او خود راخوشبخت تر ميداند و هر چقدر اين فاصله بيشتر شود احساس نارضايتي و بدبختي در فرد بيشتر خواهدبود.
بنابراين براي رسيدن به احساس خوشبختي و رضايت از خود بايد اين فاصله را از هرچه ميتوانيم کوتاه کنيم.
ميدانيم که من آرماني ما همان شخصيت خودمان است که به خواسته هايش رسيده است مثلا دونده ای که آرزو دارد قهرمان المپیک شود در واقع به حس رضايت خواهد رسيد و خود را خوشبخت خواهد ديد.
در کتاب من واقعی ما سید ابراهیمی نوشته شده است که “سخنم حاصل تجربیاتم از زندگی و آموختههایم در روان شناسی و آنچه که باید برای زندگی بهتر آموخت،برای مخاطبان و مراجعانم بیان کردم. در طی سالیان طولانی به عنوان کسی که در حیطه روانشناسی تحصیل کرده و از اساتید خود طلب حقیقت کرده است به این نظریه رسیدم که بخشی از حقیقت انسان به مرور و توسط جوامع بشری گم شده است و انسان از یاد برده است که زندگی چیست؟ و برای چه هدفی در دنیا زندگی میکند؟
بخشی از اصل وجود انسان که هر کس از آن اصل دور شود دیگر آن جور که باید نمیتواند در زندگی احساس آرامش و احساس شادی کند و دچار اختلال دو قطبی میشود.در چنین حالتی دیگر انسان نمیتواند درست با خودش هماهنگ شود و دچار چند بعد شخصیت در وجود خود میشود که هیچ کدام از بعدهای وجود شخصیت من واقعی الهی خود نیست و دچار عدم وحدت وجود و فقدان واقع بینی با من دروغی در زندگی دروغی، انواع ترسها و اضطرابها میشود. آن چه که باید بشر به آن دست پیدا کند تا به مرحله لذت،احساس آرامش و احساس شادی برسد.من واقعی ما همان من واقعی الهی خود است.”
من واقعی آنچیزی است که گفته میشود یا آن چیزی که نمود ظاهری پیدا میکند؟!
“