دوتا جوراب پوشیده بودم و دوتا شلوار. شلوار زیرین چسبان و شلوار رویی بادگیر. چهار قلم تی شرت و بافت و بادگیر و کاپشن اطرافم را احاطه کرده بود. اینها تنها حفاظهای من برای خوابیدن روی برف و وزش باد پس از صرف صبحانه بود.
هوا سرد نبود. برفها هم آب شده بودند. صبحانه این هفته هم مثل هفته های قبل مفصل بود. صبحانه را بعد از کوهنوردی میخوریم. این هفته، من و اصلان و کله گنده بودیم. بعد از صبحانه معمولا میخوابیم. خوابیدن لذتی است که توصیفش با هیچ حس دیگری برابری ندارد. همیشه کله گنده این را اذعان میدارد. هر هفته یک داستان در مسیر کوه پیماییمان برجسته میشود. داستان این هفته از ماجرای رانی اصلان شروع شد. قرار شد اصلان بنویسد و منتشرش کنیم. ولی پس از شنیدن داستان اصلان، روایت های مختلفی از داستانهای دیگر چون قطار، شاه و تمشک و امیرخان مطرح شد. در ادامه فقط خواستم یکی از داستانها به مرکزیت اصلان و تمشک را در جلسه های تخمه خوری باز کنم.
از قرار معلوم در این جلسه های تخمه خوری جریانهای احساسی و عشق و عاشقی رخ خواهد داد. در روایت است که تمشک در کف یک دختر چینی بود. مینا یکی از دخترهای جلسه بود. تمشک که میخواست دوستش هم در کف باشد، مینا را به اصلان پیشنهاد میکند. اصلان میپذیرد و به فکر فرو میرود. در همین حین دختر چینی توسط یک عامل نفوذی غیر از جلسه تخمه خوری ربوده میشود و تمشک در حالتی غریب به خلسه شکست عشقی و عرفان میرود. (حالت عشاق پس از شوهر کردن دختر مورد علاقشان برای جلوگیری از افسردگی) تمشک که انسان با وقاری بود و به دنبال تشکیل زندگی و خانواده، مینا را دنبال میکند ولی قبل از آن طی جلسه ای شبانه در خانه اصلان این موضوع مطرح میشود که من طالب مینا هستم و دختر چینی وضعیتش این شد که شوهر کرد. اگر تو طالب مینا هستی بسم الله و اگر نه من مصر هستم.
در همین اثنا که اصلان از رابطه های مینا با پسرها دل خوشی نداشت مرام را تکمیل کرده و میدان را برای جهاد تمشک آماده کرد. در این میان امین خان هم بود که مینا را طالب بود. این وضعیتی که میگویند عدالت برقرار نیست، همین است. در یک جا تمرکز عشاق داریم و در یک جا قحطی عشاق. تمشک تلاشهای خود را ادامه داد تا جوابهای نامحترمانه مادر مینا را شنید. دوران سختی را تحمل کرد. در این بین موفرفری که از دوستان نزدیک اصلان و کله گنده بود، امین خان را از طالب بودن تمشک و قضایا مربوط به آن مطلع میکند و اصطکاکی بین تمشک و امین خان رخ میدهد. جریان ادامه می یابد. حتی خود من هم در یک مهمانی تولد که در پارک لاله برگزار شد، روی صندلی سبز رنگ کنار تک درخت خشک شده فصل تابستان، متوجه نخ دادنهایی بین امین خان و مینا شدم. آن زمان من از هیچ یک از وقایع بین تمشک، امین خان و مینا اطلاع نداشتم. چند وقت بعد هم که جریان تمشک و مینا را شنیدم از قضاوت خود پیرامون مینا و امین خان پشیمان شدم.
داستان به اینجا ختم میشود که نفر nامی وارد ماجرا شده و مینا شوهر میکند. اینها را اصلان و کله گنده در زمان خواب بعد از صبحانه تعریف میکردند. من در اینجای ماجرا تقاضای تنفس کردم و خواستم کمی در شیب مسلط به شهر تهران بخوابم اما زمان برای فوتبال نبود و باید برمیگشتیم. ماجراهای نسبتا واقعی تخیلی ادامه دارد.
اسمها کاملا فرضی بوده و از قوه تخیل نویسنده نشئت میگیرد. هرگونه تطابق احتمالی تصادف بوده است.
3 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
در یک جا تمرکز عشاق داریم و در یک جا قحطی عشاق
زیبا بود..
ممنونم..
خیلی ممنونم از نظرات سازندتون..
[…] لیلا، داستان فرهاد، داستان کله گنده، داستان مسیر خوش، داستان سمان، داستان صبحت بخیر عزیزم […]