

یه روزهایی آنقدر درگیر زندگی میشویم که حتی فرصت اندیشیدن به خود را نداریم، چه برسد به اینکه به دنیا و افراد دور و برمون فکر کنیم.
سکانس اول: دوچرخه هایی که یه روزی صاحبشون واسه اخرین بار قفلشون کرد به یه جایی و رفت و دیگه بر نگشت، چندین بار از کنار این دوچرخه رد شدم و داشتم فکر میکردم که اصلا چی شده که صاحب این دو چرخه (که تقریبا فقط یه بدنه ازش مونده بود) روز اخر رفت و نیومد، شاید وسط راه یه دوچرخه بهتر خرید، یا اصلا وسط راه الزایمر گرفت و بر نگشت،یا توی یه حادثه مرد، یا اصلا رفت و یه ماشین خرید، یا اصلا خسته شده بود از این دوچرخه و یا رکابش پاچشو پاره میکرد، یا ترمزش نمیگرفت و صدها یا دیگه. گفتم اگر دوچرخه حس داشت و میتونست مثل ما ادمها غصه بخوره، چقدر منتظر نشسته بود، چقدر پیش خودش فکر کرده بود که چرا نیومد، چقدر حتما اشک ریخته بود که ما دیروز که کلی با هم دور زدیم، مشکلی نداشتیم.. چرا رفت؟ نشست و نشست تا یکی زینشو کند برد، یکی چرخاشو، یکی دستشو ووو. حکایت ما آدماست، اگر یه روز یه نفر یه جا قفلتون کرد و رفت و برنگشت، اگر موندید همونجا قفل موندی ، نشستید غصه خوردید، راکد و ساکت ، میشید این دوچرخه، گوهر ما آزادی و عزت نفس ماست، مادامی داریمش ، یه دوچرخه سر پاییم، هر چند ترمزمون کمی خراب باشه، یا پاچه شلوار پاره کنیم، یا رینگامون کج باشه، اما در حال حرکتیم، نشستیم همه چیمون میره…. قفل نمونید جایی، نزارید کسی قفلتون کنه.
سکانس دوم: دنیل گلمن در کتاب هوش عاطفی مینویسد: هدف از کنترل نفس، دستیابی به تعادل است نه سرکوب احساسات. هر احساس، ارزش و تاثیر خاص خود را دارد. زندگی بدون شور و اشتیاق و تمایل، نوعی فعالیت عصبی یکنواخت و بی ثمر خواهد بود. اما همانطور که ارسطو گفته است آنچه در این پهنه طلب می شود تناسب احساسات است یعنی ابراز احساسات متناسب با شرایط.
هنگامی که هیجانات به مقدار زیاد فروخفته و خاموش باشند کسالت خاطر، یکنواختی و جدایی میآورند و هنگامی که از کنترل خارج و دچار افراط میشوند آن وقت نامعقول شده و موجب افسردگی فلج کننده، نگرانی جانکاه، خشم شدید و اضطراب دیوانه وار میشوند.
بنابراین کنترل و اداره ی احساسات برآشفته، کلید بهداشت عاطفی انسان است. هر نوع افراط گرایی موجب تحلیل رفتن مقاومت فرد میشود. از طرفی این بدان معنا نیست که ما همواره باید در یک نوع احساس و هیجان غوطهور باشیم. مثلا شاد بودن دائمی در بعضی افراد، در واقع نوعی بی تفاوتیِ نهفته در زیر آن چهره های خندان را نشان می دهد. حرف های زیادی میتوان در خصوص کمک سودمند رنج و محنت به زندگی معنوی و خلاق بیان کرد. در واقع رنج کشیدن میتواند روح آدمی را متعادل کند.
یعنی ناملایمات به همان اندازهی شادیها میتوانند به زندگی رنگ و بو ببخشند. اما باید مراقب بود که توازن برقرار باشد.
دیوانه و دلبسته ي اقبال خودت باش
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش
یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش
پرواز قشنگ است ولی بی غم ومنت
منت نکش از غیر وپر وبال خودت باش
صدسال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه وهر سال خودت باش