فهرست
خانه همینان
یادداشت ها
کتاب و شعر
جملات زیبا و ماندگار
افراد مشهور
جملات زیبای متفرقه
عبارتهای قرآن
داستان
وبلاگها و مقالات
موفقیت
قوانین طلایی موفقیت
ذهن برتر
یک هدف اصلی مشخص
اعتماد به نفس
عادت پس انداز
ابتکار و رهبری
تصورات
اشتیاق
کنترل نفس
تمرکز
تفکر صحیح و دقیق
عادت انجام کار بیش از دستمزد
شخصیت دوست داشتنی
همکاری
شکست
شکیبایی و عدم تعصب
قانون طلایی
سرگذشتهای تلخ
سرگذشتهای شیرین
فیلم و دیالوگهار ماندگار
فیلم نامه نویسی
معرفی فیلم
دیالوگ های ماندگار
زندگی همینان
نمایشهای کوچک زندگی
درخت زندگی
فقط یک پسر میبینم!
مارس 30, 2017
hamid khan
داستان
بدون دیدگاه
فقط یک پسر میبینم!
در فاصله ای نه چندان دور از آن ها پیر مرد دنیا دیده ای نشسته بود و می شنید که هریک از زن ها چه طور از پسرانشان تعریف می کنند.
زن اول گفت : پسرم چنان در حرکات اکروباتی ماهر است که هیچ کس به پای او نمی رسد.
دومی گفت : پسر من مثل بلبل اواز می خواند. هیچ کس پیدا نمی شود که صدایی به این قشنگی داشته باشد.
هنگامی که زن سوم سکوت کرد، آن دو از او پرسیدند :
پس تو چرا از پسرت چیزی نمی گویی؟
زن جواب داد : در پسرم چیز خاصی برای تعریف کردن نیست. او فقط یک پسر معمولی است .ذاتا هیچ صفت بارزی ندارد.
سه زن سطل هایشان را پر کردند و به خانه رفتند .
پیرمرد هم آهسته به دنبالشان راه افتاد. سطل ها سنگین و دست های کار کرده زن ها ضعیف بود .
به همین خاطر وسط راه ایستادند تا کمی استراحت کنند؛
چون کمرهایشان به سختی درد گرفته بود. در همین موقع پسرهای هر سه زن از راه رسدند .پسر اول روی دست هایش ایستاد و شروع کرد به پا دوچرخه زدن.
زن ها فریاد کشیدند: عجب پسر ماهر و زرنگی است!
پسر دوم هم مانند یک بلبل شروع به خواندن کرد و زن ها با شوق و ذوق در حالی که اشک در چشمانشان حلقه زده بود، به صدای او گوش دادند.
پسر سوم به سوی مادرش دوید. سطل را بلند کرد و آن را به خانه برد.
در همین موقع زن ها از پیرمرد پرسیدند: نظرت در مورد این پسرها چیست؟
پیرمرد با تعجب پرسید:منظورتان کدام پسرهاست ؟من که اینجا فقط یک پسر می بینم.
دیدگاهتان را بنویسید
لغو پاسخ
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند
*
فهرست