شارژ داری واسه من بزنی؟
چند روزی است که در مورد چشم اندازهای کار خبرنگاری فکر میکنم.
راجع به شش سوادی که باید بیاموزیم مطالعاتی داشته ام و در قالب داستانهای کوتاه مطالبی را نوشته ام.
آدمها بیشتر از اینکه منطق برایشان مهم باشد، احساسات در لحظه شان مهم است.
هنوز عشق را درک نکرده اند و بسیار از آن حرف میزنند.
میگویند فقط 2 درصد از مردم جهان به درک معانی واقعی و مفاهیم عشق دست یافته اند.
وقتی در کنار بادجه های ورودی اتوبوسهای تندرو، کنار نگهبانان خشمگین که فکر میکنند، قاتلانی قصد ورود به ایستگاه را دارند،
وقتی قدم به قدم به سیستم ورودی نزدیک شویم، ممکن است صدایی بیاید “شارژ داری واسه من بزنی”
این صدا عاشقانه نیست ولی میتواند یک رسم عاشقانه باشد.
آیا من آنقدر قوی شده ام که شارژ داشته باشم!
اصلا شارژ چیست؟ مسلما معنایش پول یا مادیات نیست.
پسرک تشکر میکند، میخواهد پول بدهد. پولش از هزینه کارتی که زده شده است، بیشتر است. قبول نمیکنم. می گویم تو هم وقتی شارژ داشتی برای دیگری بزن.
این جمله از من نبود. جمله ای بود که در ذهنم ایجاد شد.
یاد داستان پستچی چیستا یثربی افتادم
میگفت: