خیلی نیاز مالی دارم!

خیلی نیاز مالی دارم! مشغول خواندن کتاب وقتی نیچه گریست بودم. به این قسمت از کتاب رسیده بودم که میگفت “در مورد وضعیت پزشکی ام، چیزی را نگفته نگذاشته ام. ولی تا بخواهید افکاری دارم که نمیتوان کسی را در آنها شریک کرد! شما مشتاق گفت و گویی هستید که چیزی در آن پنهان نشود. من معتقدم که نام واقعی چنین موقعیتی، دوزخ است. آشکار کردن خویش بر دیگری، پیش درآمد خیانت است و خیانت، بیزاری می آورد، این طور نیست؟”

خیلی نیاز مالی دارم! مشغول خواندن کتاب وقتی نیچه گریست بودم. به این قسمت از کتاب رسیده بودم که میگفت “در مورد وضعیت پزشکی ام، چیزی را نگفته نگذاشته ام. ولی تا بخواهید افکاری دارم که نمیتوان کسی را در آنها شریک کرد! شما مشتاق گفت و گویی هستید که چیزی در آن پنهان نشود. من معتقدم که نام واقعی چنین موقعیتی، دوزخ است. آشکار کردن خویش بر دیگری، پیش درآمد خیانت است و خیانت، بیزاری می آورد، این طور نیست؟”

پسری وارد آزمایشگاه شد و با استاد کار داشت. استاد معمولا در دانشگاه کمتر از محل کارش دیده میشود و کمتر کسی میتواند برای چند دقیقه ای از او وقت بگیرد. پسرک با این سوال وارد بحث شد که چطور میتوان نیازهای صنعت را شناخت و کار کرد؟! سوالی که مرا به توجه به او واداشت. تا به حال کسی را با این سوال ساده در این شرایط ندیده بودم. او را فردی پنداشتم که به دلایلی دغدغه مندی پیدا کرده است و میخواهد باری از دوش نظام بردارد. میخواستم با او صحبت کنم ولی سوالاتش را از دکتر رزمخواه میپرسید. چند پرسش و پاسخی رد و بدل شد و من سکوت اختیار کرده بودم تا اینکه دکتر رزمخواه اظهار بی اطلاعی از نحوه ورود و کار با صنعتگران کرد. اینجا بود که من وارد عمل شدم و سن پسرک را پرسیدم. با اینکه ۱۹ سال سن داشت، اکثر منابع رشته شیمی در مقطع کارشناسی را مطالعه کرده بود. میخواست کاری بکند کارستان. فکر کردم که او علاقه مند به تحقیق و پژوهش است. چند نوع کار و کاربرد از دانشهای علم شیمی برایش گفتم. علاقه مند بود. چند نوع دستگاه و کاربردهایش را برایش توضیح دادم. سربازی نرفته بود و قصد رفتن هم نداشت. برایم عجیب بود که چرا این قدر اصرار ورود به بازار کار دارد. حتی ورود به دانشگاه را مسخره میپنداشت. برایش کار در شرکتهای دولتی و خصوصی را توضیح دادم. برایم این همه اصرار برای کار صنعتی عجیب بود، زیرکانه از او علت را پرسیدم، گفت نیاز مالی دارم. برایم عجیب آمد که یک پسر با این سطح از مطالعات و فهم چرا باید نیاز مالی داشته باشد. میدانستم نباید بیش از این پیش بروم و سوال کنم. بیشتر سعی کردم با او مثل یک دوست رفتار کنم. حین انجام کار و قدم زدن چند مثالی از انواع کارهایی که خودم انجام داده ام و در حال پیگیری هستند، مکانیسمهای کارآفرینی و توسعه کسب و کار را توضیح دادم اما باز این سوال که چرا نیاز مالی دارد، در ذهنم جاری بود. به او پیشنهاد کارآموزی رایگان را برای یادگیری ادبیات کار در صنعت و خارج از فضای دانشگاهی را پیشنهاد داده بودم که فقط سرش را تکان داده بود. وقتی گفت نیاز شدید مالی دارم، فهمیدم آن سر تکان دادن معانی خاصی را در خود نهان داشته است. از او مستقیم پرسیدم چرا نیاز شدید مالی دارد؟ باید خرج پدر و مادر را میداد؟ گفت:” کار در یک سالن عروسی بهم پیشنهاد شده است، ماهی یک میلیون و ۸۰۰ هزار تومان میدهند. البته ممکن است بعضی شبها انعام هم بگیریم ولی این پول کافی نیست آخه من میخوام برم هیمالیا!” یک لحظه خشکم زد. از تمام داستان پردازی ها و حرفهایی که به پسر ۱۹ ساله برای ورود به بازار کار گفته بودم!! از آنجایی که خودم پیگیر کوهنوردی و صعودهای مختلفم، سعی کردم صحت صحبتش را بفهمم.

نزدیک ۳۰۰ میلیون تومان برای رفتن نیاز داشت. ۱۲۵ میلیون مجوز صعود و ۱۷۵ میلیون هزینه سفر. چندباری دماوند را زمستانه رفته بود. اهل سرعتی رفتن در صعود بود. از گوسفندسرا تا قله دماوند را زیر چهار ساعت میرود. گویا رکورد صعود سرعتی سه ساعت و هفت دقیقه است. حتی اطلاعات دیگر راجع به رکوردهای صعود به دماوند از من بروزتر بود. همین چندماه پیش یک قله برون مرزی را فتح میکند. دارد خودش را برای هیمالیا آماده میکند. نمیدانم او تا چه حد برای رسیدن به آرزویش تلاش خواهد کرد ولی من در چشمانش یک قهرمان دیدم…

#قوانین_طلایی_موفقیت

عادت انجام کار بیش از دستمزد