باید بدانیم که قدرت نهایی برای تعریف هویت، در اختیار خود ماست. گذشته ما، مشخص کننده حال یا آینده ما نیست. دست به عمل بزنید و هویت تازه و نیرومند خود را از همین امروز بپذیرید.
برای اینکه ( حال خوب) را احساس کنید چه اتفاقی باید بیفتد؟
آیا باید کسی شما رادر آغوش بگیرد و بگوید که تا چه اندازه قابل احترام هستید؟
آیا باید یک میلیون دلار پول بدست آورید؟
به ورزش خاصی بپردازید ؟
رئیستان از شما تقدیر کند؟
اتومبیل معینی را سوار شوید؟
به مهمانیهای معینی بروید؟
به حد اعلای روشنفکری برسید؟
یافقط ناظر غروب آفتاب باشید؟
حقیقت آنست که برای احساس خوشی به هیچ عامل خارجی نیاز نیست. می توانید هم اکنون اگر بخواهید احساس خوشی کنید! تازه اگر همه آن اتفاقات بیفتد چه کسی باید خوشحالتان کند؟ خودتان!
آیا این رنج، نتیجه شرایط موجود است یا مربوط به قوانین(دلایل) فردی من که می گوید در چه شرایطی باید چه احساسی داشته باشم ؟
آیا رنجی که می کشم به بهبود شرایط کمک می کند؟
در چنین شرایطی قوانین یا باورهای من چگونه باید باشد تا احساس بد حالی کنم؟
بسیار مهم است که قوانین خود را بررسی کنیم تا ببینیم آیا هوشمندانه و مناسب هستند.آیا این قوانین(دلایل) در خدمت شما هستند!؟
شادمان بودن، آن هم زماني كه شرايط خوب است، كار چندان سخت و دشواري نيست؛ همه در اين شرايط ميتوانند شادمان باشند و لبخند بزنند.
گاهي درد و رنج، چيزهايي به ما ميآموزد كه شادي و شادماني هرگز نميتواند بياموزد.
تعلل و عقب انداختن کارها، یکی از شایع ترین راههای فرار از رنج است.
زماني كه نميدانيد چه چيزي حالتان را خوب ميكند، نميتوانيد به حال خوب برسيد.
خداوند هرگز مشكلي را سر اهمان نميگذارد، مگر آنكه بداند، شايستگي و گنجايش رويارويي با آن و توانايي از بين بردن آن را نيز داريم.
بزرگترین طراح زندگی شما، خودتان هستید، خواه به این موضوع، توجه کرده و خواه نکرده باشید. تجارب خود را مانند پارچه بزرگی در نظر آورید که می توانید آن را مطابق هر الگویی که دوست دارید ، ببرید و بدوزید، و هر روز که می گذرد، نخی به تارو پود این پارچه افزوده می شود…
آیا این پارچه را به صورت پرده ای در می آورید تا در پشت آن پنهان شوید، یا اینکه از آن قالیچه ای جادویی می سازید تا با آن به اوج ملکوت پرواز کنید؟ آیا این پارچه را چنان طرح می کنید که خاطرات مثبت و نیروبخشتان در مرکز این شاهکار، واقع شود؟
نیرویی است که زندگی شما را شکل می دهد . این نیرو است که تعیین می کند چه کارهایی از نظر شما ممکن، یا غیر ممکن است، از چه چیزهایی اجتناب کنید، چگونه فکر کنید و چه واکنشهایی نشان دهید. این نیرو، عقیده ای است که درباره هویت خود دارید.
چنانچه هدف از زندگاني خود را ندانيد و نشناسيد، چگونه ميتوانيد در بازي زندگي برنده باشيد؟
گاهي براي برنده شدن، دست به كارهايي ميزنيم كه با ارزشهاي دروني ما ناسازگار است. در اين موارد، بازندهي اصلي ما هستيم.
اطمينان و باور، چيزي نيست كه آن را در بيرون از خود بجوييم و به سوي آن، دست دراز كنيم.
هیچ چیزی درزندگی به خودی خود دارای معنا نیست . این شمایید که به آن معنا می دهید.
به ياد داشته باشيد كه هر گاه از دست كسي خشمگين و يا برآشفته شديد، اين، قوانين فردي شما است كه ناآرام تان كرده است، نه رفتار طرف مقابل.
اگر نتوانیم همیشه اتفاقاتی راکه در زندگیمان می افتد کنترل کنیم ، دست کم می توانیم بر واکنش های خود نسبت به آن وقایع ، و بر اعمالی که در مقابل آن ها انجام می دهیم مسلط باشیم .
هر روز به گونه اي زندگي كنيد كه گويي آن روز، مهمترين روز زندگي شما است.
آیا هرگز به این فکر افتاده اید که کلماتی که بطور عادتی از آنها استفاده می کنید دارای چه قدرت جادویی برای ایجاد روحیه مثبت و یا ایجاد غم و افسردگی هستند؟
آیا کلماتی که بکار می برید، سازنده اند یا نابود کننده؟
آیا در شما امید ایجاد می کنند یا نومیدی؟
برای اینکه تاثیر شگفت انگیز کلمات را در تغییر روحیه دریابید این بار که خواستید به بیان احساسات خود بپردازند، آگاهانه در انتخاب کلمات، دقت کنید.
کلمات چنان قدرتی دارند که می توانند آتش جنگی را بیفروزند و یا صلحی را بر قرار سازند ،رابطه ای را به نابودی کشانند و یا آنرا محکمتر کنند.
آیا اگر بخواهید در برابرجمعی از مردم سخن بگویید عصبی می شوید؟
آیا دل پیچه می گیرید ؟
تنفستان تند می شود؟
ضربان قلبتان بالا می رود ؟
دستتان می لرزد؟
باید یاد بگیریم چگونه از این احساسات به سود خود استفاده کنیم،بالا رفتن ضربان قلب دشمن انسان نیست، بلکه حامی اوست.
این بار که در مرکز توجه جمعی قرار گرفتید و میزان آدرنالین خونتان بالا رفت نام آن را هیجان بگذارید نه ترس…
موقعی که اوضاع بر وفق مراد نیست، اغلب اشخاص فکر می کنند ( همیشه به همین منوال خواهد بود.)
اما شاید بتوانید از تمثیل بهتری هم استفاده کنید. مثلاٌ ( زندگی هم دارای فصلهایی است و من اکنون در فصل زمستانم)…
در زمستان بعضیها یخ می زنند و بعضی دیگر اسکی بازی می کنند!بعلاوه در پس هر زمستانی بهاری است! همچنان که در پی هر روزی شبی است . خورشید طلوع می کند و می توان دانه های تازه ای کاشت. آنگاه تابستان و سپس پائیز و فصل برداشت فرامی رسد.
گاهی کارها دقیقاٌ طبق برنامه پیش نمی رود، اما اگر یقین کنید که فصلها جای خود را به یکدیگر می دهند متوجه می شوید که در دراز مدت نوبت برداشتن محصول هم خواهد رسید.
به پشتکار سنگتراش توجه کنید . چگونه وی سنگ به آن برزگی را می شکند و به آن شکل می دهد. او هر سنگ سختی را با تیشه می تراشد . ضربه اول حتی خراشی جزئی هم بر سنگ وارد نمی کند، اما او پشت سر هم صدها و یا هزاران ضربه می زند. حتی در مواقعی که حرکات او بیهوده به نظر می رسند دست از تلاش بر نمی دارد، زیرا می داند که اگر کسی فوراٌ به نتیجه نرسد معنی اش این نیست که پیشرفت نمی کند.پس او از زدن ضربه دست نمی کشد. زمانی فرا می رسد که سنگ دو نیم می شود .
آیا فقط ضربه آخر مؤثر بوده است؟
البته خیر. تلاش مستمر او نتیجه داده است.
کرم ابریشم ابتدا بصورت کرم است و موقعی که به دور خود پیله ای می تند، ظاهراٌ مرده به نظر می رسد. اما در واقع چنین نیست.
بله او در حال تبدیل شدن به پروانه است.
گاهی اوقات کافی است که به خدا اعتماد کنیم، زیرا اوست که می داند چه موقع ما باید به پروانه مبدل شویم…
بساری از ما(بد حال) بودن را طبیعی می دانیم،اما برای خوشحال بودن باید دلیلی داشته باشیم. اماشما برای احساس خوشحالی به هیچ بهانه ای نیاز ندارید.می توانید هم اکنون تصمیم بگیریدکه خوشحال باشید،به این دلیل ساده که زنده اید، به این دلیل که چنین می خواهید. لزومی ندارد که منتظر چیزی یا کسی باشید!
هیچ احساسی شریفتر از دلسوزی و خدمتگزاری به دیگران نیست. احساس این که به عنوان یک انسان، چه کسی هستید، چگونه زندگی کرده اید، گفتار و اعمال شما چه بوده است، و چه اثرات عمیق و معنی داری بر زندگی دیگران گذاشته اید، بزرگترین موهبت زندگی است. رمز زندگی، بخشندگی است.
طرز فکری که ما را به جائی رسانده است که اکنون هستیم، ما را به جائی که می خواهیم برویم، نخواهد رساند.
آیا تا کنون برای گرفتن تصمیمی ساده مثلاٌ شروع به ورزش، دچار مشکل شده اید؟
به احتمال زیاد علتش این بوده است که موضوع رابیش ازحد پیچیده کرده، توجه خود به دهها کار مقدماتی کوچک معطوف ساخته اید…
تفاوت در اعمالی که باید انجام شود نیست بلکه در نحوه ارزیابی آنهاست. برای تغییر در نحوه زندگی، نحوه ارزیابی را عوض کنید.
اگر بخواهیم در زندگی خود به کمال رضایت برسیم، این کار یک راه بیشتر ندارد: ابتدا ببینیم چه چیزی را بیش از همه می خواهیم ( یعنی عالیترین ارزشها در نظر ما چیست) و آنگاه تصمیم قطعی بگیریم که براساس معیارهای مورد قبول خود زندگی کنیم.
همه ما رویاها و آرزوهایی داریم…
همه ما در اعماق روح خود می خواهیم باور کنیم که دارای موهبت خاصی هستیم، می توانیم تغییر و تفاوتی ایجاد کنیم، می توانیم به طریق خاصی در دیگران نفوذ کنیم و می توانیم جهان فعلی را به صورت دنیای بهتری در آوریم.
در درون هر یک از ما منابع نیروی عظیمی به ودیعه نهاده شده است که می تواند ما رابه کلیه آرزوهای خود و حتی به چیزی بیش از آن برساند. یک تصمیم ، می تواند دریچه های بسیاری را به روی ما باز کند و شادمانی یا غم ، سعادت یا بی نوایی، با هم بودن یا انزوا ، عمر طولانی و یا مرگ زود رس را به ارمغان آورد.
من و شما نیز می توانیم زندگانی خود رابه صورت یک افسانه در آوریم ، به شرط اینکه شهامت داشته باشیم و بدانیم که قادریم اختیار اتفاقاتی را که در زندگیمان می افتد به دستگیریم.
هر چه بیشتر تصمیم بگیریم ،قدرت تصمیم گیری ما بیشتر می شود .
همچنان که عضلات بدن در اثر ورزش نیرومندتر می شوند ، قدرت تصمیم نیز با تمرین افزایش می یابد.
اگر از خطاهای خود درس نگیریم ، ممکن است در آینده نیز آنها را تکرار کنیم .
آیا می دانید چگونه باید حال خود را بهتر سازید؟
آیا امکان دارد کاری کنید که هم اکنون احساس خوشبختی کامل، هیجان و شور و شوق کنید؟
مسلم است! کافی است که مرکز توجه خود را تغییر دهید.
همه ما قادریم هر واقعه ای را طوری معنی کنیم که امیدوار کننده و نیروبخش باشد.
در زندگی نیز بیشتر مردم بجای چاره اندیشی ، به بلاهایی فکر می کنند که نمی خواهند به سرشان بیاید. اگر با ترسهای خود مبارزه کنید ، ایمان و توکل داشته باشید و نیروی تمرکز خود را تحت انضباط در آورید، اعمالتان بطور طبیعی شما رابه مسیر صحیح هدایت خواهد کرد.
اکنون ترس را رها کنید و به چیزهایی توجه نمائید که واقعاٌ طالب آن هستید ولیاقت آنرا دارید.
ما غالباٌ تصور می کنیم که موفقیت بسته به استعداد و نبوغ است. با وجود این، من عقیده دارم که نبوغ واقعی این است که با تقویت ایمان و اعتقادات سازنده ، نیروهای عظیم درونی خود را فعال کنیم.
برای رسیدن به هر موفقیت فردی،ابتدا باید تغییری در باورهای خود ایجاد کرد.
نخستین فرق میان افراد موفق و ناموفق چیست؟
موضوع بسیار ساده است: افراد موفق سؤالات بهتری از خود پرسیده اند ، و در نتیجه پاسخهای بهتری نیز گرفته اند.
هر قدر که در زندگی خود به موفقیتهایی رسیده باشیم، بالاخره زمانی فرا می رسد که در مسیر پیشرفت فردی و شغلی خود به موانعی بر می خوریم. بروز مشکلات ، به خودی خود چندان مهم نیست، بلکه واکنش شما در هنگام بروز مشکل دارای اهمیت است .
هر تغییری که در خود ایجاد کنیم ، فقط جنبه موقت دارد، مگر اینکه خود را( و تنها خود ، نه کسی یا چیزی دیگر را) مسؤول ایجاد آن تغییر بدانیم. خصوصاٌ باید به این سه اصل، معتقد شویم:
1.تغییر، باید ایجاد شود
2.من باید این تغییر را ایجاد کنم
3.من می توانم تغییر را به وجود آورم
من بیش ازهر چیز ، اعتقاد دارم که آنچه سرنوشت ما را تعیین می کند ، شرایط زندگیمان نیست، بلکه تصمیمهای ماست.
هيچ چيز در زندگي معنا ندارد، مگر معنايي كه شما به آن بدهيد.
برخي بي آنكه بدانند چه چيزهايي در زندگي شان به راستي ارزش دارد، هدفهايي را براي خود تعريف مي كنند. به همين دليل است كه وقتي به هدف هايشان مي رسند، مي پرسند:
آيا اين دقيقاً همان چيزي بود كه مي خواستم؟
بسیاری از چیزها در اطرافتان وجود دارند که به کار موفقیت و عملی شدن رویا های شما می آیند، اما متوجه وجود آن ها نمی شوید . زیرا هدف های خود را به روشنی تعریف نکرده اید و به عبارت دیگر به مغز خود نیاموخته اید که آن چیز ها دارای اهمیت هستند .
باور ما در مورد آنچه كه هستيم و آنچه كه مي توانيم باشيم، به درستي مشخص كننده ي آينده ي ما است.
فرق آدمهاي موفق و ناموفق در آنچه كه دارند نيست، بلكه در اين است كه با توجه به امكانات و تجربه هاي خود، چه مي بينند و چه مي كنند.
بايد از گذشته درس بياموزيم، نه اينكه در گذشته ها زندگي كنيم.
تمام محدوديت هايي كه داريد آنهايي هستند كه خودتان براي خود ايجاد كرده ايد.
ما بايد خود را با زندگي، آنچنان كه هست و نه آن گونه كه مي خواهيم باشد، سازگار كنيم.
در مسير هر موفقيت بزرگ، دشواريها و ناكامي هاي بزرگي قرار دارد.
براي رفع فشارهاي عصبي بايد دو گام برداشت: گام نخست اينكه براي مسائل جزيي، خود را ناراحت نكنيد، گام دوم اينكه بدانيد همه ي مسائل جزيي هستند.
رضايت خاطري كه از كمك ديگران به دست مي آيد به هيچ بهايي قابل خريداري نيست.
اگر راههايي براي كمك به ديگران كشف كنيد كه متناسب با درآمدتان باشد، به يكي از بزرگترين دلخوشي هاي زندگي دست خواهيد يافت.
بيشتر مردم مي پذيرند، چيزهايي بسيار ارزشمندتر از پول را از دست بدهند تا پول بيشتري به دست آورند.
خدمت به همنوع، تنها يك وظيفه نيست، بلكه فرصتي است تا بتوانيم بخشي از دِين خود را به جامعه ادا كنيم.