پوریا تابان را از اردوهای ورزشی میشناختم، مجری تلویزیون و مراسمهای مختلف بود. نوشته های زیادی از او را در مورد مسائل مختلف اجتماعی و فرهنگی خوانده بودم.
عکس بنیتا را در صفحه های مجازی دیده بودم. خیال میکردم در فضایی که هنوز جریان آتنا داغ داٰٰغ است، جریانهایی رخ خواهند داد که سوء استفاده کنند ولی این گونه نبود.
متن پوریا پس از اعلام خبر فوت بنیتا را پسندیدم و دوست داشتم پس از کسب اجازه از ایشان، متنهای ایشان را در کانال منتشر کنم.
توان روحى انتشار عكس دختر ۸ ماهه را ندارم
براى همين از عكس دو سالگى خودم استفاده كردم.
اين روزها بدترين زجر دنيا برام شده نفس كشيدن.
امروز كه خبر پيدا شدن پيكر بى جان بنيتا دختر هشت ماهه ايى كه هنگام دزديده شدن ماشين در آن بود را ديدم با خدا گفتم بارالهى نااميدى و ناشكرى كفر است اما گاهى شيرين ترين دعا در محضرت درخواست پايان نفسهايم و رخت بستن از اين دنياست.
وقتى جانِ جانان استاد پرويز پرستويى، ديگر هنرمندان و مردم شريف كشورم عكسهاى دختر هشت ماهه را در اينستاگرام منتشر كردند شايد دل دزد به درد آيد و آن را به خانواده ى منتظرش برگردانند عكسش را به اميد روزنه ى نورى در استورى گذاشتم و اميدوار ماندم.
چگونه يك آدم مى تواند آنقدر رذل باشد كه ماشينى را كه دزديده و نوزادى در آن است گوشه ايى رها كند تا آن بچه ى هشت ماهه از فرط تشنگى، گشنگى، گريه، گرما و نداشتن فرياد رس جان دهد.
مگر گناه يك كودك هشت ماهه چيست؟
قديمها اگر كيفى مى دزديدند حداقل پول را بر مى داشتند و مدارك را در صندوق پست مى انداختند يا پول را بر مى داشتند و كيف را گوشه ى خيابان مى گذاشتند شايد با مدارك به دست صاحبش برسد.
نمى توانم بفهمم و درك كنم چگونه ماشين را مى دزدند و بعد با بچه ى هشت ماهه ناتوان از نجات خود، گوشه ايى در پاكدشت رها مى كنند.
قلبم به درد آمده، من توان انتشار عكس كودكان به قتل رسيده يا از دنيا رفته را در صفحه ام ندارم.
يك كودك معصوم مگر چه گناهى دارد؟
خدايا شكرت و اگر ناشكرى نباشد، نفس كشيدن در اين دنيا ديگر پشيزى هم برايم نمى ارزد.
كاش راه آمدن باز بود.
خدايا، بارالهى، كاش مى شد با اجازه ى شما بليط خريد و براى هميشه از اين دنيا به سوى ابديت پرواز كرد.
چه مى كشند مادر و پدر آن بچه و چه كشيد آن كودك هشت ماهه تك و تنها در آن ماشين.
قلبم درد مى كند و حالم خوش نيست.
دچار ياس فلسفى شده ام، هيچ چيزى خوشحالم نمى كند.
قرار بود اين دنيا جاى زيبايى باشد.
قرار بود بهار، تابستان، پاييز و زمستان مستمان كند.
قرار بود چلچله ها آواز سر دهند و پرستوها رقص كنان
شادى پخش كنند.
قرار بود نسيم صورتمان را نوازش دهد.
قرار بود بخنديم نه اينكه هر روز مويه سر دهيم و قلبمان هزار بار بميرد و زنده شود و بخواهد از سينه كنده شود.
خدايا راه پرواز را هديه كن من خسته ام از زمين و زمان.
خدايا، عزيزترين عزيزانم اگر روزى تو نباشى ديگر چه خواهد شد؟
قلب و روحم درد مى كند.
خدايا، بارالهى شكرت.