باید سهمی از آن را بردارد (در حاشیه سایه های موازی)
هرکس رنجهای مرا به یاد آورد باید سهمی از آن را بردارد.
من به بدی حرفهایی که میزنم نیستم! من یک عتقیه فروشم! سرم به شیشه اتوبوس بود که از روی پل بزرگ رد میشد. سایه های موازی برایم چیزی شبیه شبهای روشن شده بود.
سعید تازه از سفر برگشته بود!! دلش میخواست تحلیلی از فیلم در شبکه اجتماعی اش بنویسد، او از گوشه اتاق فریاد میزد: اگر زنی عاشق باشد، انگار یک عمر عاشق توست و اگر تو را فراموش کند، انگار هیچ گاه تو را نمیشناخته است!
دکتر به فکر فرو رفته بود. او میگفت همه را نباید با یک چشم و عینک دید! هرکس دغدغه های فکری و ذهنی خودش را دارد! صدای نازنین از سایه های موازی بلند بود! دکتر میگفت برای همه نباید یک نسخه تجویز کرد. سعید داشت کاغذ را خط خطی میکرد.
نازنین: مهم نیست کی هستی یا چه کاره ایی… تو هر وضعیتی که باشی محبت وظیفه ته… فرهاد: نصیحت ات خوبه. فقط یه خورده کهنه س.
بار چهارمی بود که سایه های موازی را میدیدم. سه بار اول مجبور بودم، چرا که سرگرمی دیگری در اتوبوس بین شهری نبود و بار چهارم آن را جور دیگری میدیدم. من و سعید و دکتر پای فیلم خشک شده بودیم.
چه ربطی بین عتیقه فروش و عشق وجود داشت. در کتاب زنی به نام سمان از عشق نوشته بودم. از پری و یانوشکا اشاره هایی آورده بودم که عشق لحظه کشف دارد. عشق با عتیقه فرق دارد.
“عشق یک چیز عتیقه است که با عتیقه فروشی فرق دارد. عشق یک جواهر یا عتیقه گران قیمت است که آدم زندگی اش را با آن معنا میکند اما عتیقه فروشی پر از وسایل گران است که حالا از زندگی خالی شده.
چشم دوخته بود به راه رفتن یک زن و مرد مثل اینکه ذهنش را راه میبرد وقتی آن ها به کوچه ای پیچیدند گفت:چیزهایی که توی عتیقه فروشی هست تاریخ کشف ندارد اگر هم داشته باشد اعتباری ندارد اما عشق لحظه ی کشف دارد و نمیشود فراموش کرد.
حتا اگر آن عشق تمام شده باشد از یادآوری لحظه کشفش مثل زخم تازه خون می آید.تا یادش می افتی مثل اینکه همان موقع خودت با کارد زده ای توی قلب خودت.”
خط خطی های سعید از دیالوگ فیلمها شکل گرفته بود. شاید فیلم را با واقعیت اشتباه گرفته بود! میگفت اگر کسی کاری را یک بار انجام داد، ممکن است بار دوم آن را انجام ندهد. ولی اگر کاری را دوبار انجام داد، برای بار سوم نیز آن را انجام میدهد.
به فکر فرو رفتیم. به دکتر گفتم فاصله، مرگ عشق است. در 5 داستان فرهاد به این موضوع اشاره کردم! دکتر اصرار داشت که برای همه نمیتوان نسخه ای نوشت ولی داشت به نسخه سعید فکر میکرد. عشق باید در نهان و معنای تو ریشه داشته باشد!
سعید میگفت پسری در گوشه خیابان با پدر و مادرش شبیه درختانی خشک زده ایستاده بودند! دسته گلها در دستانشان خشک شده بود! دائی دختر به پسر گفته بود که خودتان را معطل نکنید! دختر نامزد دارد! پسر خشکش زده بود! او نشانه هایش را دریافته بود! انگار تمام پل ها و دیوارها با هم جابه جا شده بودند. سعید به پسر گفته بود، کمی قلبت را ماساژ بده، گرم شوی تا بتوانی پدر و مادرت را که از ایلام به تهران آورده ای دلداری بدهی و آنها را برگردانی!!
دکتر میگفت دختری که از خواستگارش با تو سخن میگوید، دیگر پایان ماجراست. کسی که میخواهد تو را امتحان کند، ورود به امتحانش بی فایده است! سعید پشت سر هم دیالوگ فیلمها را تکرار میکرد ” اگر کسی کاری را یک بار انجام داد، ممکن است بار دوم آن را انجام ندهد. ولی اگر کاری را دوبار انجام داد، برای بار سوم نیز آن را انجام میدهد”
دکتر حرفش را اصلاح کرد! گاهی امتحان دادن لازم است تا قلبها را آرام کرد! اگر کسی یک بار بخشید، بار دوم هم ممکن است ببخشد. بار دوم هم ببخشد، بار سوم هم میتواند ببخشد! سعید تکرار میکرد که ما امتحانهای خود را داده ایم! قلبم نا آرام شده است!
به آنها گفتم قدری سکوت کنند تا بتوانیم فکر کنیم! البته قرار نبود سایه های موازی فیلمی عاشقانه تاثیرگذار باشد! برای شما دو نفر یادآوری خاطرات شده است. شما مگر عتیقه فروشید؟! بگذارید نقدهای مختلف آن را بخوانیم “در اقتباس سعید عقیقی از این داستان، علل شکست، چیزی که قرار است بیننده باور کند، عشق است، خیلی واضح است و نیاز به هیچ واکاوی ندارد. درواقع اصلاً عشقی در کار نیست. مسلماً نمیتوان از بیننده انتظار داشت که با شعر خواندن شخصیتها و دیالوگهای آبکی، به حال عشقی بگرید که با بی محبتی، بیتوجهی و بدرفتاری یکی از طرفین ازهمپاشیده است.”
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است! این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است! سعید میگفت انگار سایه ای گوشه دیوار بود. دکتر میگفت فقط پل فرو ریخت! سایه ای نبود! سعید تکرار میکرد: هرکس رنجهای مرا به یاد آورد باید سهمی از آن را بردارد.
نقد و تحلیل سایه های موازی
نقد افشین علیار
فیلم سایه های موازی سومین فیلم اصغر نعیمی پیش از اینکه فیلم سینمایی باشد، یک نمایش رادیویی است. فیلمی دیالوگ محور که با دوشخصیت جلو می رود، کلیت سایه های موازی که بر اساس یکی از داستان های داستایفسکی ساخته شده، نه عاشقانه است و نه تاثیربرانگیز، فیلم می کوشد که قصه تعریف کند اما این قصه ایرانیزه نشده است و نمی تواند قصه تعریف کند چرا که درام سایه های موازی عقیم است، فیلمساز سعی نکرده است که با اضافه کردن شاخه و برگ درست و منسجم به درام کمک کند تا فیلم از کشش های بی دلیل و ریتم کند نجات یابد. سایه های موازی تک بعدی است به همین دلیل این فیلم می توانست یک نمایش رادیویی یا نمایش صحنه یی باشد چرا که دیالوگ مهمترین عنصر این فیلم است و نعیمی سعی دارد که بگوید این فیلم عاشقانه است، اما عشقی در فیلم وجود ندارد که ضد عشق هم است، دیالوگ ها و حس ها هم عاشقانه نیستند به این دلیل که رابطه ی عاطفی فرهاد و نازنین به سرعت شکل می گیرد این رابطه ی عاطفی به عشقی می رسد که معنای عشق در آن مشخص نیست چرا که اصول و اساس این وابستگی میان این دوشخصیت نمی تواند مخاطب ایرانی را قانع کند. قصه شنیدن برای مخاطب لذت برانگیز است اما این قصه تا چه حد می تواند مخاطب را درگیر کند. فیلمساز در جایی گفته است که هدفش گیشه نبوده و قصد داشته است که فیلمی تاثیر گذار بسازد، اما سایه های موازی نمی تواند تاثیر گذار باشد چرا که این فیلم از ضعف فیلمنامه رنج می برد و نمی تواند به یک ملودرام عاشقانه تبدیل شود ضعف اساسی فیلم از شخصیت ها آغاز می شود این ضعف آسیب به فضای فیلم می زند و فیلمی که قرار بوده عاشقانه باشد تبدیل به یک تله فیلم سرگرم کننده می شود که ارتباط برقرار کردن با آن سخت است. رویکرد فیلمساز به مقوله ی عشق غیرمنطقی به نظر می رسد چرا که مشخص نیست فرهاد با این مختصات شخصیتی چرا به یک باره عاشق می شود و یک باره فارغ، لحظات عاشقانه یی در فیلم وجود ندارد جز رد و بدل شدن چند دیالوگ که آن ها هم کمکی به فضای فیلم نمی کند. نازنین هم به سرعت دلباختۀ فرهاد می شود، دلیل این دلباختگی تنهایی و بی پناهی است؟ چگونه باید این روابط را باور کنیم که دختری برای نیاز به پول به عتیقه فروشی مراجعه می کند که گردن بندش را برای بدست آوردن پول به امانت بگذارد و بعد از چند روز عتیقه فروش که مرد میان سالی هم هست عاشق دختر جوان می شود ، دختر جوان هم به سرعت به او دل می بندد. این قصه نمی تواند عاشقانه باشد زیرا که سکانس های عاشقانه یی در فیلم وجود ندارد، با شعر عاشقانه خواندن نمی شود فیلم عاشقانه ساخت، عشق در ایجاد روابط میان شخصیت هاست ، نریشن گفتن فرهاد که معلوم نیست به چه کسی توضیح می دهد مخاطب را سردرگم می کند. رابطه یی که میان فرهاد و نازنین بوجود می آید به سرعت فروکش می کند به چه دلیلی؟ چرا مخاطب لحظات عاشقانه ی فرهاد و نازنین را نمی بیند ، ندیدن این لحظات خط روایی فیلم را برهم می زند و این که فرهاد تبدیل به یک آدمی دیگری می شود باعث تعجب است ، سایه های موازی توان و رمق برای ایجاد قصه و موقعیت های درگیر کننده ندارد به همین دلیل نمی شود از این فیلم انتظار موقعیت های عاشقانه را داشت زیرا که نازنین و فرهاد منفعل هستند و نمی دانند به چه دلیل وارد جریان عاطفی شده اند. آن جوان کارگردان چگونه درفیلم پیدا شد؟، نعیمی در نیمه های فیلم جوان کارگردان را وارد داستان می کند که بتواند به ریتم فیلم کمک کند اما فیلم مجددا درجا می زند، بهتر بود که فیلمساز بیشتر به موقعیت های عاشقانه ی نازنین و فرهاد می پرداخت که بیست دقیقۀ انتهایی فیلم قابل باور می شد، اما نعیمی انگار نخواسته است که ما دلیل بی اهمیتی فرهاد نسبت به نازنین را ببنیم ، و باید مخاطب از زبان پدر فرهاد به این نتیجه برسد که همه فرهاد را تنها می گذارند ، دیالوگ نقش اساسی در سایه های موازی را دارد اما این دیالوگ ها نمی توانند کلیت فیلم را به مخاطب منتقل کنند همانطور که گفته شد اگر سایه های موازی نمایش رادیویی بود تاثیر بیشتری را به شنونده انتقال می داد چرا که این فیلم لوکیشن های زیادی ندارد و همین هم باعث کلافگی مخاطب می شود فیلمساز به راحتی می توانست از همچین فیلمنامه یی، فیلم قابل قبولی بسازد اما سایه های موازی حدیث نفسی از سوی فیلمساز است که همانطور که گفته است قصدش گیشه نبوده.ابوالفضل پورعرب و سمیرا حسن پور هم نتوانسته اند به فیلم کمک کنند چرا که بازی آن ها به دلیل ضعف فیلمنامه به شخصیت استاندارد نرسیده است استفاده از شهاب حسینی که پنج دقیقه در فیلم حضور دارد تبلیغی است برای بدست آوردن مخاطب، بی شک استفاده از نمای کلوزآپ و حرکت های بی دلیل دوربین همراه با موسیقی متن، نمی تواند فضای فیلم را شاعرانه یا عاشقانه کند. سایه های موازی به دلیل ضعف قصه و ریتم کندش نمی تواند مخاطب را راضی نگه دارد . از سعید عقیقی که در دهۀ هشتاد فیلمنامه ی اقتباسی شب های روشن را برای فرزاد موتمن نوشته بود، انتظار بیشتری می رفت.
نقد ساناز رمضانی
درزمانی که گیشه به تسخیر «فروشنده» درآمدهاست و حاشیههای فیلم «لانتوری» همچنان مخاطب جذب میکنند، فیلمی چون «سایههای موازی» در این طوفان گم میشود و طبیعی است که کمتر از آن صحبت شود و وقتی به تماشای فیلم مینشینی نیمی از سالن خالی باشد؛ اما نام سعید عقیقی بهعنوان فیلمنامهنویس که نگارش یکی از بهترین فیلمهای چند دهه اخیر ایران یعنی “شبهای روشن” را بر عهده داشته است، کافی است تا مخاطبان جدی سینما را ترغیب به تماشای این فیلم کند. اگر هم اهل خاطره بازی باشید، حضور ابوالفضل پور عرب در نقش اصلی که سالها ستاره بیرقیب سینما بود و بهنوعی اولین ستاره مرد سینمای پس از انقلاب است ممکن است شمارا به سالن سینما بکشاند. شبهای روشن نهتنها بهترین کار در کارنامه مؤتمن و عقیقی است که بهزعم بسیاری از کارشناسان بهترین اقتباس صورت گرفته از داستان شبهای روشنداستایوفسکی نیز هست. عقیقی که قبلاً هم تجربه همکاری با مؤتمن را در فیلم کمتر دیدهشده اما تحسینشده هفتپرده داشت، با این فیلم نام خود را بهعنوان یک استاد مسلم فیلمنامهنویسی تثبیت کرد؛ اما از بعد از شبهای روشن نتوانسته آن موفقیت را تکرار کند و فیلمنامههای بعدیاش ازجمله صداها، نهچندان دلچسب از کار درآمدند. پس حق دهید که وقتی نام سعید عقیقی در کنار اقتباسی از داستایوفسکی میآید، کنجکاو و امیدوار راهی سینما شوید که شاید دوباره معجزه شبهای روشن تکرار شود، اما متأسفانه «سایههای موازی» یک تجربه ناامیدکننده دیگر در کارنامه هنری عقیقی است.
بگذارید اولازهمه این نکته را خاطرنشان کنم که اگر برای دیدن بازی شهاب حسینی، برنده نخل طلای کن، عازم تماشای این فیلم هستید، بهتر است یا تصمیم خود را عوض کنید یا بهانه دیگری بیابید؛ زیرا حضور وی در این فیلم شاید کمتر از پنج دقیقه است و دیالوگش حتی از آنهم کمتر. شخصیت شهاب حسینی بهعنوان کارگردان تئاتری که میتوانست نقش کلیدیتری در ماجرا داشته باشد و منطق دراماتیک داستان را به موازنه برساند کاملاً هدررفته است.
«سایههای موازی» فیلمی به کارگردانی اصغر نعیمی و بازی ابوالفضل پور عرب و سمیرا حسنپور و شهاب حسینی است. بگذارید اولازهمه این نکته را خاطرنشان کنم که اگر برای دیدن بازی شهاب حسینی، برنده نخل طلای کن، عازم تماشای این فیلم هستید، بهتر است یا تصمیم خود را عوض کنید یا بهانه دیگری بیابید؛ زیرا حضور وی در این فیلم شاید کمتر از پنج دقیقه است و دیالوگش حتی از آنهم کمتر. شخصیت شهاب حسینی بهعنوان کارگردان تئاتری که میتوانست نقش کلیدیتری در ماجرا داشته باشد و منطق دراماتیک داستان را به موازنه برساند کاملاً هدررفته است. همانطور که قبلاً اشاره کردیم، در این فیلم سعید عقیقی بار دیگر به سراغ یکی از داستانهای داستایوفسکی رفته است. گرچه در تیتراژ فیلم فقط ” بر اساس داستانی از داستایوفسکی ” دیده میشود اما سایههای موازی اقتباسی ایرانیزه شده از داستان نازنین داستایوفسکی است که بهعنوان یک داستان کوتاه در مجموعه یادداشتهای روزانه یک نویسنده آمده است. نازنین گفتارهای مردی در برابر جسد زن جوانش است که خودکشی کرده و مرد با مرور خاطرات گذشته سعی دارد علت و ریشههای این مصیبت را دریابد. سایههای موازی نیز چنین داستانی دارد اما با پایانی متفاوت، احتمالاً در جهت دور زدن خط قرمزهای تعریفنشده سینمای ایران. مشکل کار هم از همینجا شروع میشود. در داستان اصلی اگر مرد با مرور خاطراتش سعی در کنکاش مصیبت وارده دارد، در اقتباس سعید عقیقی از این داستان، علل شکست چیزی که قرار است بیننده باور کند عشق است، خیلی واضح است و نیاز به هیچ واکاوی ندارد. درواقع اصلاً عشقی در کار نیست. مسلماً نمیتوان از بیننده انتظار داشت که با شعر خواندن شخصیتها و دیالوگهای آبکی، به حال عشقی بگرید که بابی محبتی، بیتوجهی و بدرفتاری یکی از طرفین ازهمپاشیده است.
در قصه نازنین، داستایوفسکی از شیوه مرسوم روایتش، یعنی تکگوییهای مردی تنها و افسرده که از گذشته خود بریده است استفاده میکند و این دقیقاً همان شیوه روایتی است که عقیقی برای فیلمنامهاش برگزیده است.
فرهاد (ابوالفضل پور عرب)، مردی تنها که خود را در یک عتیقهفروشی حبس کرده و تنها همدمهایش مشتریان گاه و بی گاهش هستند، گذشتهای نامعلوم اما تلخ دارد که در پی آشنایی با نازنین (سمیرا حسنپور) زندگیاش وارد مسیر جدیدی میشود. نازنین دختر جوان و تنگدست اما پرشور و شعفی است که در مقابل خمودگی و سردی شخصیت فرهاد قرار میگیرد.
اگر داستایوفسکی در داستان نازنین با قلمش تزلزل شخصیت مرد بین خوبی و بدی را نشان میدهد، «سایههای موازی» به دیالوگهای نپختهای مثل ” من به بدی حرفام نیستم ” دست میآویزد تا بیننده را مجاب سازد که بله فرهاد آدم خیلی بدی نیست.
متأسفانه، تنها جذابیت این روایت همین خلاصهای است که میتوان از آن ارائه داد. فیلمنامه عقیقی پر است از دیالوگهایی شعاری و شخصیتهای یکبعدی و غیرقابلباور. از آشنایی فرهاد و نازنین تا پایان فیلم و جدایی نازنین، هیچچیز منطقی نیست، هیچچیز سر جایش نیست، هیچچیز جذاب نیست. شعرخوانیهای نازنین، تلاش فرهاد برای به سلطه درآوردن نازنین، ازدواجشان، جدلهایشان که در سکوت نازنین میگذرد، نهتنها منطقی نیست بلکه اصلاً نمیتواند مخاطب را جذب کند تا روایت را دنبال کند. همان اول داستان که فرهاد در نقش راوی شروع به صحبت میکند، بیننده میداند که با یک داستان تلخ روبروست و قرار نیست همهچیز بهخوبی و خوشی تمام شود. البته این بهخودیخود مشکلی نیست. میزانسن سرد و بیروح فیلم و زمستانی که در جریان است همه و همه نشان از این دارد که با فیلمی با پایان خوش روبرو نیستید. مشکل این است که در همان ابتدای داستان ارتباط مخاطب با روایت قطع میشود. اگر داستایوفسکی در داستان نازنین با قلمش تزلزل شخصیت مرد بین خوبی و بدی را نشان میدهد، سایههای موازی به دیالوگهای نپختهای مثل ” من به بدی حرفام نیستم ” دست میآویزد تا بیننده را مجاب سازد که بله فرهاد آدم خیلی بدی نیست. برای آنکه نشان دهد نازنین دختری است پرشور و شعف و پر از زندگی، فرهاد در تکگوییهایش بارها به این نکته تأکید میکند و بیننده جز چند عشوه سادهلوحانه چیزی از شعف و شادی جوانی در این کاراکتر نمیبیند. در انتها هم برای آنکه نازنین شکستخورده و غمگین نشان داده شود، فقط نماهایی از وی را میبینیم که مثل یک شخصیت تیپیک سریالهای آبکی تلویزیون اشک میریزد.
همه اینها باعث میشود احساس کنید با فیلمی شعارزده و خارج از تاریخش طرف هستید. شاید اگر این داستان عشقی را در دهه هفتاد یا هشتاد بر پرده سینما میدیدیم اینقدر مضحک و غیرقابلباور به نظر نمیرسید.
مهمترین ایراد فیلم هم همین روایت نصفه و نیمهاش از کاراکترهایی کاملاً ناپخته و معلق بین زمین و هواست. سایههای موازی داستان عشق مردی است که شروعش و پایانش نهتنها منطقی نیست بلکه خندهدار هم میشود. آنجا که نازنین بهعنوان یک دختر پاک و معصوم به عتیقهفروشی فرهاد میرود و نگاه از زمین نمیگیرد هیچ ارتباطی ندارد با سکانسهایی که در همان عتیقهفروشی بیهیچ ابایی عشوهگری میکند و وارد حریم شخصی مردی که چیزی از او نمیداند میشود. فیلم از شما میخواهد باور کنید فرهاد بهعنوان فردی فرهیخته که در دوران جوانیاش به خاطر عقاید سیاسیاش به زندان رفته، اکنون تنهاست و تلخی کلامش تنها سلاحش در مقابل دیگران است؛ اما آنچه نشان داده میشود مردی است بیحوصله که چون ” فرهیخته ” است و از جنس مغازهاش نیست! از کشوی میزش کتاب فاوست گوته را بیرون میآورد و دیالوگی نقل به مضموم میکند که آنقدر بیجاست که حتی در حافظه بیننده هم نمیماند. کاش عوامل فیلم حداقل به خود زحمت داده بودند که کتاب را بعد از خرید ورق میزدند که به نظر نرسد همین لحظه از قفسه کتابفروشی خارجشده است. همه اینها باعث میشود احساس کنید با فیلمی شعارزده و خارج از تاریخش طرف هستید. شاید اگر این داستان عشقی را در دهه هفتاد یا هشتاد بر پرده سینما میدیدیم اینقدر مضحک و غیرقابلباور به نظر نمیرسید؛ اما در دورهای که سینمای ایران هرروز یک فیلم شگفتیساز ارائه میدهد، مسلماً «سایههای موازی» یک شکست تمامعیار است.
اصغر نعیمی، کارگردان سایههای موازی
پاشنه آشیل فیلم که قرار بوده است فیلمنامه سعید عقیقی باشد، خود باعث شکست فیلم شده است. مسلماً سعید عقیقی علاقهای به همراهی با جریان معمول سینما ندارد اما شاید امیدوار بوده است این فیلم هم مانند شبهای روشن که در ابتدا موردتوجه قرار نگرفت و بعد تبدیل به یکی از بهترین آثار سینمای ایران شد، بعدها دیده شود و کشف شود.
اصغر نعیمی بهعنوان کارگردان فیلم که قبلاً دو فیلم بیوفا و سلام بر عشق را در کارنامه خود دارد، نقش پررنگی در فیلم ندارد. فیلم نه خوب دکوپاژ شده است نه بازیهای قابل قبولی از بازیگران گرفتهشده است. نعیمی با دو کار قبلیاش هم ثابت کرده است که بیشتر سوار بر موج گیشه است تا یک کارگردان و شاید بهعنوان یک نویسنده کارنامه قابلقبولتری دارد. (مستانه که سال ۹۳ اکران شد و فیلم خصوصی یا زندگی خصوصی که علیرغم تحسین منتقدان هیچگاه اکران نشد.)
خلاصه اینکه پاشنه آشیل فیلم که قرار بوده است فیلمنامه سعید عقیقی باشد، خود باعث شکست فیلم شده است. مسلماً سعید عقیقی علاقهای به همراهی با جریان معمول سینما ندارد اما شاید امیدوار بوده است این فیلم هم مانند شبهای روشن که در ابتدا موردتوجه قرار نگرفت و بعد تبدیل به یکی از بهترین آثار سینمای ایران شد، بعدها دیده شود و کشف شود؛ اما بهشخصه فکر نمیکنم چنین اتفاقی برای این فیلم بیافتد. چراکه عقیقی عملاً بعد از شبهای روشن نتوانسته هیچ فیلمنامه قابل تعملی ارائه کند و مسلماً سایههای موازی هم در ردیف سایر شکستهای وی قرار میگیرد. کلام آخر اینکه آخرین کار اصغر نعیمی بهعنوان کارگردان و سعید عقیقی بهعنوان نویسنده، تجربهای نپخته و نهچندان جذاب است که شاید بهعنوان یک تلهفیلم مخاطب بیشتری جذب میکرد. اگر بلیت فروشنده گیرتان نیامده و یا لانتوری و من را دیدهاید و دنبال فیلم دیگری هستید، میتوانید به تماشای «سایههای موازی» بنشینید، اما سطح توقعتان را پایین بیاورید؛ بسیار پایین.
نقد جبار آذین
اصغر نعیمی از جمله سینماگرانی است که پیش از ورود به عرصه فیلمسازی بخت خود را در حوزه مطبوعات هنری و نقدنویسی آزموده و اینک چند سالی است که به عنوان کارگردان شانس خود را در سینما و تلویزیون می آزماید؛ او طی سال های فعالیت خود در سینما و تلویزیون به عنوان فیلمنامه نویس و کارگردان و نگارش فیلمنامه های «زندگی خصوصی»، «مستانه»، «آس و پاس» و… و کارگردانی فیلم های «بی وفا»، «سلام بر عشق» و فیلم در حال اکران «سایه های موازی» گرچه با مردودی در کار فیلمسازی مواجه نشده و در مجموع توانسته با دریافت نمره قبولی به کارش در سینما ادامه دهد ولی نمراتش که نشانگر حد و مرز توانایی ها و قابلیت های او در سینما است هیچ گاه به سطح نمره قبولی آثار مطلوب و استاندارد سینمایی نرسیده و در محدوده متوسط و زیر متوسط باقی مانده است.
آذین ادامه داد: در واقع علیرغم تنوع موضوعی و گرایش های اجتماعی مضامین آثارش ساخته های او پیوسته میان فیلم های در شرف مقبولیت عام و در معرض مردودی نوسان داشته است. این ژورنالیست سابق و کارگردان امروز از آغاز ورود به حیطه فیلمسازی تاکنون محکم و استوار در ردیف فیلمسازانی که توانایی ساختن فیلم های خوب و قوی و استاندارد را ندارند و فیلم های شان در گذرگاه آثار متوسط اجتماعی درجا می زند ایستاده است.
این منتقد سینما سپس با بیان این نکته که نگاه موضوعی برخی از فیلم های نعیمی اندکی به روز است و او می کوشد در فیلم هایش حرفی برای گفتن داشته باشد اظهار داشت: اما ساختار و مضامین ساخته هایش بیش از آنکه با نوآوری و خلاقیت همراه باشد و استاندارهای سینمایی در آن ها لحاظ شود و به نیازها و انتظارهای مخاطب پاسخ دهد به دنیا و فرمول های اغواگر سینمای فیلمفارسی و ارضای سطحی ترین ذائقه ها و سلیقه های مخاطب نزدیک است به عبارتی اصغر نعیمی دنباله روی خط فکری، ساختاری و محتوایی فیلمفارسی سازی است و این نکات بارز در تمام فیلمنامه ها و فیلم های او به چشم می خورد تنها بخش کوچک متمایز کار او با فیلمفارسی سازان پیش از انقلاب دست و پا زدن وی برای ساختن فیلمفارسی های به اصطلاح مدرن است.
آذین خاطرنشان کرد: قصه ها و ساخت و ساز فیلمنامه و کاراکترسازی های او در فیلم هایش به رغم تزئین آن ها با موضوعات و مسائل روز چون در کارگاه سنتی و غبارگرفته و منسوخ فیلمفارسی سازی و با همان مصالح این قبیل فیلم ها شکل میابند هرگز نمی توانند آن ها را به سوی میدان رقابت با آثار رایج سینمای ایران سوق دهند؛ گرچه موضوع و مضمون فیلمنامه به نسبت جمع و جور فیلم «سایه های موازی» قابل تأمل هستند ولی باز هم مانند دیگر فیلم های او سطحی و گذرا و بدون عمق و تحلیل اند.
وی افزود: تعریف یک داستان تکراری عاشقانه اجتماعی فارغ از هرگونه نگاه تازه در چارچوب فیلمفارسی هرچند به شکل نیمه مدرن به اضافه شخصیت های پادرهوا، دیالوگ های کم محتوا و تصویرسازی های آماتوری و خامدستانه و بازی های معمولی شهاب حسینی و ضعیف ابوالفضل پورعرب و ناموفقی در جذابیت بخشی به افت و خیزهای دراماتیک تمام فیلم «سایه های موازی» را تشکیل می دهد فیلمی که از منظر ساخت و مضمون و ضعف ها و کاستی هایش در ادامه آثار پیشین نعیمی بوده و نه تنها برای سازنده اش گامی به جلو تلقی نمی شود که نشان دهنده ایستایی این سینماگر در ورطه فیلمفارسی سازی با رویکرد تجاری و بازاری است.
این منتقد سینما در خاتمه این گفتگو متذکر شد: «سایه های موازی» یک فیلم متوسط است و هیچ حرف جدیدی در پرداخت و روایت جذاب مخاطب پسند، چیدمان باورپذیر ماجراها و خلاقیت های تصویری و نمایشی ندارد. کارگردان «سایه های موازی» با آنکه کوشیده تا حد ممکن از عناصر مجذوب کننده و مشتری جمع کن در قواره فیلم بهره ببرد اما به دلیل سیطره فیلمفارسی بر آن و ساخت و پرداخت متوسط فیلمش را در سطح فیلمفارسی های متوسط تجاری قرار داده است. اصغر نعیمی برای تداوم فعالیت در سینما نیاز به خانه تکانی و اصلاحات اساسی در فکر و دانش و نگاه سینمایی و اجتماعی خود و فیلم هایش دارد.
گفتنی است؛ به جای خلاصه داستان این اثر سینمایی آمده است: نازنین: مهم نیست کی هستی یا چه کاره ایی… تو هر وضعیتی که باشی محبت وظیفه ته… فرهاد: نصیحت ات خوبه. فقط یه خورده کهنه س.