سال ۹۲ بود که این پست نوشته شد.
“صبح که از خواب پا شدم گفتم امشب شب یلداست هرچند هوا بس ناجوانمردانه سرد است. در کنار پنجره طبق عادت چند تخمه کدویی برداشتم و مشغول شکستن شدم و به حوض وسط ساختمان و کاجهای افراشته نظاره کردم. در تراس روبه رویی فردی سیگار میکشید خندیدم و گفتم چه کسی این موقع صبح سیگار میکشد. برگشتم و با خودم گفتم عجب شاید او هم با خودش بگوید چه کسی این وقت صبح تخمه میشکند. امشب شب یلداست…”
باز امشب شب یلداست، اگر بگذارند
بزم در میکده برپاست، اگر بگذارند
محتسب هم ز در دوستی آمد بیرون
حاکم شرع هم اینجاست، اگر بگذارند
چشم بد دور، عسس هم سر عقل آمده است
مست از ساغر و صهباست، اگر بگذارند
گوش شیطان کر اگر عشق مدد فرماید
نوبت چلچلی ماست، اگر بگذارند
نوبتی باشد اگر، گردش این چرخ و فلک
نوبت گردش میناست، اگر بگذارند
بیستون شرح جفایی که به فرهاد رسید
گویدت بی کم و بی کاست، اگر بگذارند
به حریم دل عشاق تجاوز شده است
عمق این فاجعه پیداست، اگر بگذارند
بی سبب نیست که در برکه دلش می گیرد
قطره شایسته ی دریاست، اگر بگذارند
کاش می شد بنویسم ز زبان گلها
که چمن بهر تماشاست، اگر بگذارند
یک نفر نیست بیاید و بگوید با اخم
عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند
زندگی با همه ی سختی و سستی هایش
بازهم جالب و زیباست، اگر بگذارند
تا که از خود به در آییم و به (کیوان) برسیم
قصدمان عالم بالاست، اگر بگذارند
2 دیدگاه. دیدگاه خود را ثبت کنید
سلام.
نوشته های سایتتون مثل نوشته های وبتون زیباست…
سلام
خیلی ممنون. نظرات شما تکمیل کننده وب سایت خواهد بود.